دفتر خط خطي:
*******************************************************
اول دفتر به نام ايزد دانا صانع پروردگار حي توانا
اکبر و اعظم خداي عالم و آدم صورت خوب آفريد و سيرت زيبا
از در بخشندگي و بنده نوازي مرغ هوا را نصيب و ماهي دريا
قسمت خود ميخورند منعم و درويش روزي خود ميبرند پشه و عنقا
حاجت موري به علم غيب بداند در بن چاهي به زير صخره صما
جانور از نطفه ميکند شکر از ني برگتر از چوب خشک و چشمه ز خارا
شربت نوش آفريد از مگس نحل نخل تناور کند ز دانه خرما
از همگان بينياز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پيدا
پرتو نور سرادقات جلالش از عظمت ماوراي فکرت دانا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش حمد و ثنا ميکند که موي بر اعضا
هر که نداند سپاس نعمت امروز حيف خورد بر نصيب رحمت فردا
بارخدايا مهيمني و مدبر وز همه عيبي مقدسي و مبرا
ما نتوانيم حق حمد تو گفتن با همه کروبيان عالم بالا
سعدي از آن جا که فهم اوست سخن گفت ور نه کمال تو وهم کي رسد آن جا
*سعدی *
*******************************************************
به نام خداوند جان و خرد کزين برتر انديشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي
خداوند کيوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهي بر شده پيکرست
به بينندگان آفريننده را نبيني مرنجان دو بيننده را
نيابد بدو نيز انديشه راه که او برتر از نام و از جايگاه
سخن هر چه زين گوهران بگذرد نيابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزيند همي همان را گزيند که بيند همي
ستودن نداند کس او را چو هست ميان بندگي را ببايدت بست
خرد را و جان را همي سنجد اوي در انديشهي سخته کي گنجد اوي
بدين آلت راي و جان و زبان ستود آفريننده را کي توان
به هستيش بايد که خستو شوي ز گفتار بيکار يکسو شوي
پرستنده باشي و جوينده راه به ژرفي به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پير برنا بود
از اين پرده برتر سخنگاه نيست ز هستي مر انديشه را راه نيست
*فردوسی*
*******************************************************
منتظر نظرات شما هستم
می توانید در قسمت پایین وبلاگ من نظرات خودتان را بدهید...
اول دفتر به نام ايزد دانا صانع پروردگار حي توانا
اکبر و اعظم خداي عالم و آدم صورت خوب آفريد و سيرت زيبا
از در بخشندگي و بنده نوازي مرغ هوا را نصيب و ماهي دريا
قسمت خود ميخورند منعم و درويش روزي خود ميبرند پشه و عنقا
حاجت موري به علم غيب بداند در بن چاهي به زير صخره صما
جانور از نطفه ميکند شکر از ني برگتر از چوب خشک و چشمه ز خارا
شربت نوش آفريد از مگس نحل نخل تناور کند ز دانه خرما
از همگان بينياز و بر همه مشفق از همه عالم نهان و بر همه پيدا
پرتو نور سرادقات جلالش از عظمت ماوراي فکرت دانا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش حمد و ثنا ميکند که موي بر اعضا
هر که نداند سپاس نعمت امروز حيف خورد بر نصيب رحمت فردا
بارخدايا مهيمني و مدبر وز همه عيبي مقدسي و مبرا
ما نتوانيم حق حمد تو گفتن با همه کروبيان عالم بالا
سعدي از آن جا که فهم اوست سخن گفت ور نه کمال تو وهم کي رسد آن جا
*سعدی *
*******************************************************
به نام خداوند جان و خرد کزين برتر انديشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي
خداوند کيوان و گردان سپهر فروزنده ماه و ناهيد و مهر
ز نام و نشان و گمان برترست نگارندهي بر شده پيکرست
به بينندگان آفريننده را نبيني مرنجان دو بيننده را
نيابد بدو نيز انديشه راه که او برتر از نام و از جايگاه
سخن هر چه زين گوهران بگذرد نيابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزيند همي همان را گزيند که بيند همي
ستودن نداند کس او را چو هست ميان بندگي را ببايدت بست
خرد را و جان را همي سنجد اوي در انديشهي سخته کي گنجد اوي
بدين آلت راي و جان و زبان ستود آفريننده را کي توان
به هستيش بايد که خستو شوي ز گفتار بيکار يکسو شوي
پرستنده باشي و جوينده راه به ژرفي به فرمانش کردن نگاه
توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پير برنا بود
از اين پرده برتر سخنگاه نيست ز هستي مر انديشه را راه نيست
*فردوسی*
*******************************************************
منتظر نظرات شما هستم
می توانید در قسمت پایین وبلاگ من نظرات خودتان را بدهید...