**** **** زندگي**************************************************************** **************

طــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــز...


**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  ما همون نسلي هستيم که وقتي بميريم هم
بايد از اون دنيا به مامانمون زنگ بزنيم
بگيم رسيديم!!

  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻ 



 ارسطو را گفتند: "ادب از که آموختي؟"
.
.
.
.
.
.
.
ارسطو قدري نگريست و گفت: نه! وجدانا کجاي قيافه ي من به لقمان مي خوره؟!


 ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻

 تفاوت روزاي هفته تو بهشت و جهنم :
بهشت : شنبه - شب جمعه - دوشنبه - شب جمعه - چهارشنبه - شب جمعه - بازم شب جمعه
جهنم : عصر جمعه - 22 بهمن - عصر جمعه - 14 فروردين - عصر جمعه - 1 مهر - بازم عصر جمعه....

  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
 تروخدا ديگه تکنولوژي بيشتر از اين پيشرفت نکنه! ما نمي‌تونيم بخريم هي الکي حسرت مي‌خوريم...

  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻
 نسلي هستيم که پشت نيسان و خاور خونديم عاقبت فرار از مدرسه  اما پشت هيچ لکسوز و بي ام دبليويي ننوشته بود عاقبت چي!!!


 ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


بازگشت شکوهمندانه پشه ها رو تبريک ميگم...  ماشالله تو اين چند ماه چقدم بزرگ شدن!!


  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


اين روز ها دلم ميخواد دستت رو بگيرم و...  از ذهنم پرتت کنم بيرون!!



  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻ 


به نسل هاي بعدي بگوييد: نسل ما نه سر پياز بود و نه ته پياز... نسل ما خود ِ پياز بود که هرکي ديدمون، گريه کرد...

 ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


ما بچه بوديم يه بازي بيخود بود به نام :

«همه ساکت بودند ناگهان خري گفت»

صد برابر پلي استيشن ۳ لذت داشت !



  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


ترجيح ميدم مجرد باشم و به همسر فکر کنم
تا اين که همسر داشته باشم و به مجردي فک کنم...!

  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


خدايا چي ديدي تو سوسک که بهش بال دادي؟؟
نه واقعا واسم سواله
در من نديدي، در اون ديدي اونوقت ... !!!



  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻




 گوجه سبز به صورت :
" يه گاز "
فروخته نمي‌شود!
لطفا سئوال نفرماييد.
 حتي شما دوست عزيز ...



 ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻ 


پروردگـــــــــــارا نسل هر چي خــــــــــر از دنيا منقرض کن
بلکـــــــــه بعضـــيا الگــــــــــوي بهتري واسه خودشون پيدا کنن...



  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻



 آخ آخ باز هوا داره گرم ميشه باز اينايي که با صندل جوراب مي پوشن تو خيابون دلبري ميکنن لامصبا...


  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


  من اگر به جاي نيمه ي گمشدم دنبال دايناسور ميگشتم تا الان يقينا پيدا کرده بودم!


☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻ 


يارو به زنش: اگه بچه پسر بود اسم باباي منو ميذاريم و اگه دختر بود اسم باباي تورو!!


  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


دردو دل يارو:
يه دوست دختر نداشتيم تولدشو يادمون بره بهش بربخوره قهر کنه بزاره بره از دستش راحت شيم...!  


☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


  زنه سکته ناقص ميکنه
شوهرش ميگه: تو چرا هيچ کاري رو درست انجام نميدي؟


   ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻ 


يه سواله که خيلي وقته ذهنم رو مشغول کرده.... چرا با اينهمه پيشرفت تکنولوژي نوار غزه به سي دي تبديل نشده؟؟ 


☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻ 


دوست دخترم بهم اس.ام.اس داده:
همه چيز بين ما تموم شده، ميخوام ترکت کنم!
دو دقيقه بعد دوباره اس.ام.اس زده:
ببخشيد عزيزم! شماره رو اشتباه زدم!
يعني هنوزم هنگم!! 


☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻


هيچ چيز را چشم بسته قبول نکنيد ! حتي سخنان بزرگان را... بزرگمهر ميگفت: سحرخيز باش تا کامروا شوي... دروغ ميگفت... باور نکنيد دورو بر ما سحرخيزها يا کله پز شدند يا نانوا... 


  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻  



  من آخرش با يخچال ازدواج مي کنم!
وقتي خوشحالي ميري در يخچالو وا ميکني!
وقتي ناراحتي ميري در يخچالو وا ميکني!
وقتي کسلي ميري در يخچالو وا ميکني!
داري با تلفن حرف ميزني ميري در يخچالو وا ميکني!
... وقتي نميدوني چته! ميري در يخچال و وا ميکني!
و...
آخه موجود اينقدر سنگ صبور !!  اينقدر محرم؟ اينقدر با حوصله!! 


  ☻☹☺☹☻☹☺☹☻☹☺☹☻



**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 

 
نسخه جديد آموزش ردشدن از خيابان براي کودکان:
اول به سمت چپ که محل عبور ماشينهاست نگاه ميکنيم، بعد به سمت راست که محل عبور موتورهاست نگاه ميکنم، بعد به سمت بالا نگاه ميکنيم که محل سقوط هواپيماست. سپس با روحي سرشار و قلبي مطمئن پا به خيابان مي گذاري.
 تاکسي


بسيجيه سوار تاکسي ميشه، به راننده ميگه: اين راديو را خاموش کن، چون در مذهب ما شنيدن موسيقي حرام است، در زمان پيغمبر راديو و موسيقي نبود، مخصوصا" موسيقي فرنگي که مال کفار است.
راننده راديو را خاموش ميکنه، تاکسي را متوقف ميکنه و درب تاکسي را باز ميکنه ميگه: در زمان پيغمبر تاکسي نبود، شما بفرماييد پايين منـتظر شُتر بشيد



 ناخدايه کشتي داشت رو دريا مي‌رفت، ناخداي کشتي يهو از دور يه کشتي دزداي درياي رو ديد. سريع به خدمه‌اش گفت: براي نبرد آماده بشين، ضمنا اون پيراهن قرمز من رو هم بيارين. خلاصه پيراهنه رو تنش کرد و درگيري شروع شد و دزداي دريايي شکست خوردن!
 
کشتي همينطوري راهشو ادامه مي‌داد که دوباره رسيدن به يه سري دزد دريايي ديگه! باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشينو اون پيراهن قرمز منم بيارين تنم کنم!! خلاصه، زدن دخل اين يکي دزدا رو هم آوردنو باز به راهشون ادامه دادن.
يکي از ملوانا که کنجکاو شده بود از ناخدا پرسيد: ناخدا، چرا هر دفعه که جنگ مي‌شه پيراهن قرمزتو مي‌پوشي؟ ناخدا مي‌گه: خوب براي اينکه توي نبرد وقتي زخمي مي‌شم، پيراهن قرمزم نمي‌ذاره خدمه زخماي منو خونريزيمو ببينن در نتيجه روحيه‌شون حفظ مي‌شه و جنگ رو مي‌بريم.
خلاصه، همينطوري که داشتن مي‌رفتن، يهو 10 تا کشتي خيلي بزرگ دزداي دريايي رو که کلي توپ و تفنگ و موشکو تير کمونو اکليل سرنج و از اين چيزا داشتن مي‌بينن. ناخداهه که مي‌بينه اين دفعه کار يه کم مشکله، داد مي‌زنه: خدمه سريع براي نبرد آماده بشين ضمنا پيراهن قرمز منو با شلوار قهوه‌ايم بيارين!



 زردآلو

مشتري: آقا لطفاً يه نصفه زردآلو بدين
فروشنده: عمده ببر به صرفه تره ها، يه دونه زردآلوي کامل ببر هسته شم نصف قيمت باهات حساب ميکنيم!



 تفاوت روزاي هفته در بهشت و جهنم
تفاوت روزاي هفته در بهشت و جهنم:
بهشت: شنبه - شب جمعه - دوشنبه - شب جمعه - چهارشنبه - شب جمعه - بازم شب جمعه
جهنم: عصر جمعه - 22 بهمن - عصر جمعه - عصر ِ 13 به در - عصر جمعه - 1 مهر - بازم عصر جمعه....






 کولر

دست مخترع کولر درد نکنه چون:
اگه به ما بود الان
يا ميگفتيم مشيتِ خدا در اينه که هوا گرم باشه و حتما يه حکمتي
هست،بايد تحمل کرد و نبايد تو کارِ خدا دخالت کرد!!
يا اينکه يه دعا ساخته بوديم و ميگفتيم بايد
روزي 70 بار از روش خوند تا خنک شد...!
اگرم ميخونديم و خنک نميشديم،ميگفتن با اخلاص نخونديو
فقط بنده هاي واقعي و با تقوا خنک ميشن ...!!!




عوارض جانبي شکست عشق
عوارض جانبي بعد از يک شکست عشقي چيه ؟
 در آوردن گوشي از حالت سايلنت !
 نبردن گوشي به دستشويي و حمام !
 از رمز درآوردن اينباکس گوشي !
 پاک کردن آثار جرم !
 خواب راحت …
 زندگي راحت …
 آرامش همراه با گريه !
 تموم نشدن شارژ ايرانسل بعد ۶ ساعت !



گاليله
حيف نون :گاليله غلط کرد گفت زمين مي‌چرخه
 اگه مي‌چرخه پس چرا خنک نميشه ؟


دعاي بچه ها
به خواهرم ميگم دعا کن برام ، دعاي بچه ها زود اجابت ميشه …
 ميگه :دِ نَه دِ اگه دعاي بچه ها اثر داشت
 وقتي که من شيش سالم بود و تو اون عروسکمو شيکوندي ، بايد ميمردي !



قبله
رفيقم اومده خونمون ! وضو گرفته ميخواد نماز بخونه ! مي پرسه قبله کدوم طرفه ؟!
 ميگم : ميخواي نماز بخوني ؟!

 ميگه : پَ نه پَ ميخوام ديش ماهوارتو تنظيم کنم !




صندلي کامپيوتر
رفتم صندلي بخرم واسه کامپيوتر، يارو گفت: راحت باشه؟
 ميگم پــــ نه پــــ خار داشته باشه…




خوابگاه دخترا و پسرا
شب امتحان خوابگاه دخترا: وااااي فقط ۴ دور کتاب خوندم به دور ۵ نرسيدم ميفهمي؟
 خوابگاه پسرا:احمق مگه نميگم شاه دسته منه رد کن !!



اگه کسي بهت گفت دوستت دارم
اگه کسي بهت گفت دوستت دارم ؛
 آروم بغلش کن ، نازش کن ، سرشو بذار روي شونت و يواش در گوشش بگو :
 خوب بسه ديگه پاشو خيلي خنديديم !




 اونجايي که تو درس ميخوندي ما مدير مدرسه بوديم !



شناسنامه
رفيقم اسم خانومم رو توي شناسنامه ديده. ميگه: زنته؟
 ميگم: پ ن پ دختر همسايمونه اسمش تو شناسنامه باباش جا نشده اينجا زدن گم نشه!



دقت کردين
دقت کردين ما ايرانيا وقتي بچه هستيم، مي گن بچه است، نمي فهمه!
وقتي نوجوان هستيم، مي گن نوجوونه، نمي فهمه!
وقتي جوان هستيم مي گن جوون و خامه، نمي فهمه!
وقتي بزرگ مي شيم، مي گن داره پير مي شه، نمي فهمه!
وقتي هم پير هستيم مي گن پيره، حاليش نيست! نمي فهمه!
فقط موقعي که مي ميريم ميان سر قبرمون و مي گن عجب انسان فهميده اي بود!





پيرمرد و وصيت نامه
پيرمردي مشکل شنوايي داشته و هيچ صدايي رو نمي تونسته بشنوه.
بعد از چند سال بالاخره با يک دارويي خوب مي شه.
دو سه هفته مي گذره و مي ره پيش دکترش که بگه گوشش حالا مي شنوه.
دکتر خيلي خوشحال مي شه و مي گه: خانواده شما هم بايد ظاهرا خيلي خوشحال باشن که شنوايي تون رو بدست آورديد.
پيرمرد مي گه: نه، من هنوز بهشون چيزي نگفته ام! هر شب مي شينم و به حرف هاشون گوش مي کنم… فقط تنها اتفاقي که افتاده اينه که توي اين مدت تا حالا چند بار وصيت نامه ام رو عوض کرده ام!





دلم ميخواد راننده ماشين پليس بشم؛بلندگو بگيرم دستم بگم :
راننده پژو حرکت کن!
مگان!! سرت رو بنداز پايين ! مگه خودت خواهر مادر نداري !؟
ماکسيماي مشکي ؟ شيطون دختراي قشنگي سوار کردي!؟
206 صندوق دار آهنگت خيلي قديميه...عوضش کن... !؟
...بنز مشکي ... بنننننننز ... فخر مي فروشي ?!! بزن بغل




از يه دختره پرسيدم : حالت چطوره ؟
گفت :ميجي يوجي !!


اولش فکر کردم داره چيني ژاپني حرف ميزنه
نگو منظورش اين بوده : مرسي ، تو چي..؟
يعني اين دخترا به روح اعتقاد دارن؟؟؟!!!




زبان دختراي امروز
خوشگل = خوجل
خوبي = خوفي
جيگرتو بخورم = جيگلتو بخولم
عشق مني = عجق مني
قربونت برم = قلبونت بلم
چطوري؟ = تطولي؟
چي کار مي کني = چيکال مي کني
سلام = شلام
دختر = دخمل
پسر = پسمل
عزيزم = عجيجم
جون = جونززززززززززز
بي تربيت = بي تلبيت
بي ادب = بي عوض (اين يکي درک ربطش کمي مشکل واقعاً)
دوست ندارم = اصنم نِي خوام
نميدونم = نيدونم(اين روزا خيلي مي گن!!)
دوست = دوکس(اين کلمه رو نمي دونم از کجا درآوردن




رفيقم 2 تا دوست دختر داره اسمِ يکيشون پرستوئه؛ اسمِ اون يکي شيرين!
ميخواست به پرستو اس ام اس بده نوشت:
"پرستوي من حالت چطوره؟؟" ولي اشتباهي فرستاد واسه شيرين!
اونوقت مارو ميگي بجاي اين رفيقمون جفت کرديم !
اصلا پاپيون شد زير گلومون! گفتيم الان يک بزن و بکشي ميشه بيا و ببين!
شيرين زنگ زد به دوستم با حالت شـــــــاکي گفت:
خجالت نميکش خيانتکارِ عوضي !؟ واقعا که خيلي آشغالي!
اين رفيق ما هم با کمـــــــال خونسردي گفت:
تو لياقت نداري من لوست کنم نازت کنم!
خلايق هرچه لايق! داشتم لوست ميکردم بهت گفتم پرستوي من!
لياقت نداري ديگه، واست متاسفم!
زااارت گوشيو قطع کرد !
حالا هي دختره زنگ ميزد ميگفت ببخشيد! اين محل نميذاشت!
من فقط ميخواستم از همين تريبون اعلام کنم:
سگ تو اون اعتماد به نفست در مواقع بحراني و کنترل بحرانت..!
 
اين خوبيه اسم دختراست ديگه.. قدرت مانور رو زياد مي کنه
 


 
اسم من…!


اوايل ترم بود. صبح زود بيدار شدم که برم دانشگاه. چون عجله داشتم بجاي ۵۰۰۰ تومني يه پونصدي از کشوم برداشتمو زدم بيرون.


سوار تاکسي که شدم ديدم اووووف يکي از دختراي آس و خوشگل کلاس جلو نشسته يه کم که گذشت گفتم بزار کرايه*شو حساب کنم نمک گير شه بلکه يه فرجي شد…
با صدايي که دو رگه شده بود پونصدي رو دادم به راننده و گفتم: “کرايه*ي خانم رو هم حساب کنيد دختره برگشت عقب تا منو ديد کلي سلام و احوالپرسي و تعارف که نه… اجازه بدين خودم حساب مي*کنم و اين حرفا منم که عمرا اين موقعيتو از دست نمي*دادم و کوتاه نمي*اومدم مي*گفتم به خدا اگه بزارم
تمام اين مدتم دستم دراز جلوي راننده هَمَشَم مي*ديدم نيشِ راننده بازه
خلاصه گذاشت حسابي گلوي خودمو پاره کنم بعدش گفت: “چطوري با اين پونصدي کرايه*ي بقيه رو هم تو حساب کني؟”
يهو انگار فلج شدم. آخه پول ديگه*اي نداشتم الکي سرمو کردم تو کيفمو وقت*کشي تابلوُ… که ديدم خانم خوشگله کرايه*ي جفتمونو حساب کرد ولي از خنده داشت مي*ترکيد
داشت گريه*ام مي*گرفت که اس.ام.اس داد و گفت: “پيش مياد عزيزم ناراحت نباش موافقي ناهارو با هم بخوريم؟
حالا من بيچاره شارژ هم نداشتم جواب بدم!
خلاصه عين اسکلا انقد بهش زل زدم تا نگام کنه و گفتم: “باشه” اين شد که ما چند ماهه باهم دوستيم ولي يه بار که گوشيشو نگاه کردم ديدم اسمِ منو “مستضعف” سيو کرده…!!!
 



 
اسپانيايي ها ميگن :
“عشق ساكت است اما اگر حرف بزند از هر صدايي بلندتر است ”
ايتاليايي ها ميگن:
“عشق يعني ترس از دست دادن تو !”
ايراني ها ميگن :
“عشق سوء تفاهمي است بين دو احمق كه با يك ببخشيد تمام ميشود !”
 
 



دو تا خانوم داشتن با خاطرات لاغريشون واسه هم افه ميومدن. اولي مي گه من اونقدر لاغر بودم که وقتي مي رفتم حموم مامانم با يه چيزي روي چاه رو مي پوشوند تا من توي چاه نيفتم. دومي مي گه اين که چيزي نيست، من يه بار يه آلبالو رو با هسته قورت دادم، همه ي فاميلامون مي گفتن اوا زري خانوم چند ماهه حامله اي؟!
 



ديروز به استاد گفتم :
استاد دو ديقيقه اومديم خودتون رو ببينيم همش که پا تخته اي
بيا بشين ديگه !
کل کلاس له شدن:)) منم انداخت بيرون !


.
.
.
حتي اگر از دوران مهد کودکتون چشاتون ضعيف باشه
از نظر پدر و مادرتون اين کامپيوتر صاحاب مرده باعثشه !
.
.
.
تازه فهميدم ((موفق باشيد)) آخر برگه امتحان
در جواب تمام خسته نباشيد هايي هست که وسط کلاس به استاد مي گفتيم !
.
.
.
دقت کردين ؟ شهرام شب پره قرص اکس سرخود است !
.
.
.
يکي از بچه ها ميگفت امسال همه تولدمو تبريک گفتن به جز خانوادم
توقع داشتم ازشون ناراحتم
گفتم برو خدا پدرتو بيامرزه
والا بابا ننه ما اصن نميدونن ما چه سالي چه ماهي دنيا اومديم  :|
دهه هفتادي بود !
اي خدا دهه شصتي اينقد بدخت آخه :|
.
.
.
دختري با ظاهري ساده از خيابان گذشت که پسري در پياده رو به او گفت:
چطوري سيبيلو؟
دختر خونسرد ، تبسمي کرد و جواب داد:
وقتي تو ابرو بر ميداري و مو رنگ ميکني و گوشواره ميندازي
من سيبيل ميزارم تا جامعه احساس کمبود مرد نداشته باشه !
.
.
.
باباهامون جلوي باباهاشون پاشونو دراز نکردن
ما پاهامونو دراز کرديم اما به احترامشون جلوشون سيگار نکشيديم
بچه هامون اگه تو جمع نزنن زير گوشمون شانس آورديم !
.
.
.
به سلامتي دزد دريايي …
که همه رو با يه چشم ميبينه !
.
.
.
لعنتي….. !!!
روزهايي که به تو نيازدارم …
مصادف شده با
روزهايي که ازمن دوري….
.
.
.
هم عاشقتم , هم ازت متنفرم , ميانگين که بگيري ميبيني برام مهم نيستي !
.
.
.
يعني من خودم رو يه يک لحظه جاي اين دختراي مجرد ميزارم
خيلي حالم گرفته ميشه که پسر خوشتيپ و خوشگل و تحصيل کرده اي مثل من قصد ازدواج نداره !!
.
.
.
به سلامتي مادرا که وقتي با جارو برقي ميان تو اتاق انگار چنگيز خان حمله کرده..!
.
.
.
قلابت را بدون طعمه بينداز ، اينجا پر است از ماهياني که از زندگي سير شده اند
.
.
.
من عاشقانه دوستش دارم
و او عاقلانه طردم مي کند
منطق او، حتي از حماقت من هم احمقانه تر است
.
.
.
پسر : عصباني ميشي خيلي خوشگل ميشي …
دختر : من که الان عصباني نيستم.!!
پسر : منم همينو ميگم، الان مثه بزي..!!!
دختر : چي ميگي آشغال؟
پسر : آها اينو ميگم، الان خيلي خوشگلي ….!!
.
.
.
انگار ۹۰% از خستگي آدم تو جورابشه !
اين جورابو که در مياري راحت ميشي
.
.
.
يه پسرخاله دارم به باباش ميگه پدر، به مامانشم مادر
 ميريم خونشون انگار داريم فيلم هندي مي بينيم !
.
.
.
خيلي وقته اين سوال ذهن منو به خودش مشغول کرده
که چرا به جاي :دي از :بهمن استفاده نميکنن !
.
.
.
هيچي بدتر از اين نيست خسته بخوابي جلو تلويزيون
 ببيني کنترل گم شده و بخواي بلندشي دنبالش بگردي …..


وصيت پدري

روزي پدري هنگام مرگ فرزندش را فراخواند و گفت فرزندم تو را چهار وصيت
دارم و اميدوارم که در زندگي به اين چهار توجه کني
.

اول اينکه اگر خواستي ملکي بفروشي ابتدا دستي به سرو وريش بکش و بعد بفروش
دوم اينکه اگر خواستي با ..... اي همبستر شوي سعي کن صبح زود به نزدش بروي
سوم اينکه اگر خواستي قمار بازي کني سعي کن با بزرگترين قمار باز شهر بازي کني
چهارم اينکه اگر حواستي سيگار يا افيوني شروع کني با آدم بزرگسالي شروع کن

مدتي پس از مرگ پدر او تصميم گرفت خانه پدري که تن...ها ارث
پدرش بود را
بفروشد پس به نصيحت پدرش عمل کرد و آن ملک را با زحمت فراوان سروسامان
داد پس از اتمام کار ديد خانه بسيار زيبا شده و حيف است که بفروشد پس
منصرف شد.
مدتي بعد خواست با ..... معروف شهر همبستر شود .طبق نصيحت پدر صبح زود به
در خانه اش رفت.اما چون صبح زود بود و ..... فرصت نکرده بود آرايش کند
ديد که او بسيار زشت است و منصرف شد
مدتي بعد نيز خواست قمار بازي کند.پس از پرسوجوي فراوان بزرگترين قمار
باز شهر را پيدا کرد.ديد او در خرابه اي زندگي ميکند و حتي تن پوش مناسبي
هم ندارد.وقتي علتش را پرسيد قمارباز بزرگ گفت
همه
داراييم را در قمار
باخته ام.....در نتيجه از اين کار هم منصرف شده و به عمق نصايح پدرش پي
برد
اما زماني که دوستانش سيگار برگي به او تعارف کردند که با آنها هم دود
شود بياد وصيت پدر افتاد و نپذيرفت تا با مرد پنجاه ساله اي که پدر يکي
از
دوستانش بود شروع کند ولي وقتي او را نزديک به موت يافت که بر اثر اين
دود کردنها و مواد مخدر بود خدا را شکر کرد که او آلوده نشده وبه پدررحمت فرستاد

**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 

حقايق

 


گفت مردي به همسرش روزي
من بميرم چگونه خواهي زيست؟
گفت: از چند و چون آن بگذر
تو بميري براي من کافيست!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مهمان: آقا تشريف دارند؟
مستخدم: نخير، رفته‌اند مسافرت.
مهمان: براي تفريح؟
مستخدم: نخير، با خانم رفته‌اند!


.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مرد: وقتى من مُردم، هيچ مرد ديگه اي مثل من پيدا نخواهى کرد.
زن: حالا چرا فکر مى کنى که بعد از تو بازم دنبال کسى «مثل تو» خواهم گشت!؟
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
يارو با زنش ميرند پيش دندانپزشک و شروع ميکنه به رجز خواني که:
آقاي دکتر بيخود وقتت رو با داروي بيحسي و مسکن تلف نکن، يکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.
دکتر ميگه: ايول الله به شجاعت شما، کاش همه مريضا اينطوري بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد ميکنه؟
طرف به زنش ميگه: عزيزم دندان خرابت را به آقاي دکتر نشان بده!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
بچه: بابا من کي آنقدر بزرگ ميشم که هر کاري دلم خواست بکنم؟
بابا: پسرم، تا حالا کسي اينقدر بزرگ نشده!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
يارو داشته دعا ميکرده ميگه: خدا را شکر از صبح تا حالا نه عصباني شدم، نه حرص داشتم، نه حرف بد زدم، نه مال مردم خوردم، ... ولي خدايا از يکي دو دقيقه آينده که از تخت ميآيم بيرون تو کمکم کن!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
مامانه ساعت 7 صبح ميآد بالاي سرپسرش ميگه: رضاجون بلند شو بايد بري مدرسه ديرميشه.
رضا از زير پتو ميگه: نه من نمي خوام برم مدرسه اونجا هيچکس منو دوست نداره، بچه ها باهام بدن، معلما ازم متنفرن، حتي فراش مدرسه هم سايه ام با تير ميزنه.
مامانه ميگه: آخه رضا جون نميشه که نري مدرسه آخه ناسلامتي تو مدير مدرسه اي!
.  .  .  .  .  .  .  .  .  .  .
يکي از ملانصرالدين مي پرسه چه جوري جنگ شروع مي شه؟
ملا بدون معطلي يکي مي زنه توي گوش طرف و ميگه اينجوري

**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
فقط يه ايراني ميتونه
 

 

‎فقط يه ايراني ميتونه صبح جمعه ساعت 6 با هزار مشقت و برنامه ريزي قبلي پاشه بره بيرون حليم بخوره , پارک بره,ورزش هم کنه,بعد ساعت 9 برگرده خونه بگيره تا ظهر بخوابه :))

فقط يه ايراني ميتونه كند بودن رشد موهاشو بندازه گردن دست سنگين ارايشگر!

فقط خانومهاي ايراني هستن از يه هفته قبل از عروسي هي ميگن
چي بپوشيم؟! .. چي بپوشيم؟!
اونوقت شب عروسي ؛ رسماً هيچي نمي پوشن :)))

فقط يه ايراني ميتونه اينو باور داشته باشه که اگه جفت راهنماي ماشين و روشن کنه، مجازه تو اتوبان دنده عقب حرکت کنه!

فقط تو ايران مدارسو 5شنبه ها تعطيل ميکنن ولي به جاش بقيه هفته رو براش کلاس جبراني در نظر ميگيرن باپولهاي آنچناني !!!


تعميرات مدل ايراني‌:
۱-درشو باز کردن و فوت کردن. ۲-کامل باز کردن و دوباره بستن
۳-محکم زدن(مثل به پشت کنترل تلويزيون).


فقط آسمون ايران ميتونه : کمي ! تا قسمتي! نيمه ابري! همراه با بارش پراکنده!در برخي از نقاط باشه. . . ( آخر ادبياته اين جمله)! :

فقط در تهران که مردم شمال شهردر سال 2011ميلادي و مردم جنوب شهر در سال 70 هجري قمري زندگي ميکنن!


تنها ايرانيان كه وقتي ميخوان از خيابون رد شن به جا اينكه به چراغ عابر نگاه كنند
به ماشينا نگاه ميكنن كه كي خلوت ميشه سريع رد شن!
اگه ورزشي به نام "سگ دو" وجود داشت ما ايرانيا حتما توش مي تونستيم يه خودي نشون بديم... !!!



فقط يه ايراني ميتونه پيتزا رو با دوغ ,نوشابه رو با آبگوشت, سبزي رو با کوکوسبزي,
و کالباس رو با نون سنگک بخوره!

فقط يه ايراني ميتونه بره قشم لباس بياره تو خونه بفروشه و بگه اينارو از دبي و تركيه اوردم!


فقط يه ايراني ميتونه جلوي خودپرداز بانک با ديدن جمله لطفا منتظر بمانيد استرس رو
با بيشترين فشار تحمل کنه و با نگاهي ملتمسانه به دستگاه تو دلش بگه
که اگه پول نميدي جون هرکي دوست داري کارتم رو بده و بعد از ديدن جمله دستگاه
در حال شمارش وجه مي باشد به ناگاه آرامش تمام وجودش رو فرا بگيره دقيقا مثل
فرود موفقيت آميز هواپيما اونم در فرودگاه مشهد !!!


فقط يه ايراني ميتونه وقتي ميخواد بره عروسي در به در دنبال يکي بگرده که کراواتشو براش گره بزنه :)))


فقط يه ايراني ميتونه اول از دستشويي بياد بيرون بعد زيپ و کمربندشو ببنده :|



فقط يه ايروني ميتونه اينجوري آشپزي کنه و به نظرش هم آخر برنامه آشپزيه!
آشپزي سامان گلريز: ماهيتابه چدني دسيني رو ميذاريد روي گاز پنج شعله سامسونگ که با ضمانت سام سرويس عرضه ميشه,يه کمي روغن لادن دوست تو و من رو بريزيد توش و يا از کره اطلس طلايي استفاده کنيد, دو تا هم تخم مرغ تلاونگ بندازيد داخلش,اگر در حين کار خسته شديد ميتونيد از ماساژور شاندرمن استفاده کنيد,ديديد که چه سريع يه غذاي خوب آماده شد!
تا برنامه بعد همتون رو ميسپارم به خداي بزرگ و بيمه سينا و ايران و دانا !!



فقط يه ايراني ميتونه وقتي مامور آمارگير مياد در خونه اشون،بگه شرمنده من اينجا مهمونم,صاحبخونه رفته مسافرت!



فقط يه ايراني ميتونه 2 سال بره سربازي 30 سال تعريف کنه


فقط يه ايراني ميتونه بـــــه نوشابـــــه "نارنـــجــي" بگــــه "زرد"!


فقط يه ايراني ميتونه بعد از شنيدن صداي پيغامگيرِ تلفن بگه اِاا رفت رو پيغامگيرشون و سريعاً تلفن رو قطع کنه!



فقط يه ايراني ميتونه طوري زل زل نگات کنه تو خيابان که نفهمي خوشگلي يا زيپت بازه !
از هر 2 تا تبليغ تلويزيون يکي تبليغ بانکه ، ولي مردم هر روز فقير تر ميشند
از هر 2 روز هفته يکيش تعطيله اما باز مردم افسرده تر ميشند
از هر 2 نفر توي خيابون يه نفر ليسانس داره اما باز مردم بيکار تر ميشند
از هر 2 تا خونه يکيش نوسازه اما مردم باز بي خانمان تر ميشند
از هر 2 نفر يکي دماغش رو عمل کرده اما باز قيافه ها زيبا نميشند
از هر 2 نفر يکي حاجي شده اما باز مردم بي خدا تر ميشند!



فقط يه ايراني ميتونه از بي قانـــوني مملکت بنـــالـــه,
اما موقــــع دعـــوا و درگيـــــري بگـــــه مملکت قانــــون داره!



فقط يه زن ايراني
درباره زندگي دخترش ميگه: شوهرش خيلي خوبه همش ميبرتش مسافرت و تو خونه هم خيلي کمکش ميکنه حتي پوشک بچه را هم خودش عوض ميکنه ، دخترم خوشبخت شد واقعا!
درباره زندگي پسرش ميگه:بيچاره هر چي پول در مياره بايد خرج سفرهاي خانم کنه!
از سر کار هم که خسته مياد خونه خانمش کلي ازش کار ميکشه حتي زورش مياد پوشک بچشو خودش عوض کنه، پسرم بد بخت شد واقعا!!!



اينجا ايران است :
کارت شارژيو که مغازه دار4700ميخره و ما 5500ميخريم و 4900 شارژ ميکنه بهش ميگن 5000 تومني !!!



فقط يه معلم ايراني ميتونه(البته از نوع اول دبستاني) بري ترسوندن دانش آموزاش و زود خوابيدن اونا بهشون بگه:من رفتاراي شما رو تو خونه با دوربين ميبينم!:)))



فقط يه کارخونه ايرانـــي مي تونـــــه بهــــت يه بستـــــه هوا بــــده که توش چــند تا دوونـــه چيپس هم اشانتـــــــــيون باشــــــــه!



فقط يه كودك ايراني وقتي ميره تو صف نونوايي هرچي صبر مي‌كنه مي‌بينه همش آخره صفه!
اينجا ايران است يعني:
ببخشيد اتوبوس 9:30 ساعت چند حرکت ميکنه؟
ببخشيد کارت شارژ دو تومني دارين؟ چنده؟


فقط يه ايراني ميتونه وقتي توي مهموني يا عروسي آب خوردن گيرش نياد،
قرص قندش رو با يک ليوان نوشابه بخوره!


فقط يه ايراني ميتونه وقتي تو ايرانه همش دنبال جاني واکر و شراب فرانسوي و
رستوراناي مکزيکي و ايتاليايي باشه،
بعد وقتي رفت خارج در به در بگرده دنبال دوغ آبعلي و شراب شيراز و شربت سکنجبين
و رب يک و يک !



فقط يه ايراني ميتونه ماشين خودشو با ريموت قفل كنه, ولي بعدش 4 تا دستگيره رو امتحان كنه که ببيــنـه قفل شده يا نه!




**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 
 
کــاريکلماتــــور
 
 
يارو 10 کالري از خوردن يه راني وارد بدنش ميشه ، ولي حاضره 12 كالري بسوزنه اون دو تا تيکه ميوه باقيمونده ته قوطي و در بياره
 
 
 
هيچ کادوي زشت و به درد نخوري دور انداخته نميشود !
فقط از خانه اي به خانه ديگر و از شخصي به شخص ديگر منتقل ميشود !
 
 
 
من نميدونم اين مامانا که وسايل خودشون رو يه جايي ميزارن,
بعد خودشونم يادشون ميره کجاس ... چه جوريه که تو پيدا کردن وسايلي
که ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قايم ميکنيم تبحر خاصي دارن
 
 
 
 
اندر حکايت اختلاس بزرگ:
شهرام جزايري: «منو از اينجا بيارين بيرووووون... اينا دارن منو مسخره ميکنن... به من ميگن آفتابه دزد!!!»
 
 
 
خدايا فقراي کشورم را به سومالي منتقل کن تا از کمک هاي ما برخوردار شوند!
 
 
 
يکي از نمونه هاي بارز تهاجم فرهنگي اينه که:سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
 
 
خدايا لطفا برو و به بعضي از آنهاييکه ايمان آورده اند يادآوري کن که تو خدا هستي نه آنها !!
 
 
راز موفقيت چيست؟ "تصميم گيري درست".
تصميم گيري درست از چه ناشي ميشود؟ "از تجربه"
تجربه از چه بدست مي آيد؟ "از تصميم گيري هاي غلط !!
 
 
 
پس از مرگ از شخصي پرسيدند :
جواني خود را چگونه گذراندي ؟
ندايي از عرش برآمد که :
بدبخت ايرانيه ،
ولش کنين ،
برين سراغ سوال بعدي....
 
 
  
يه روز يه بابايي پسرش فارغ التحصيل ميشه ..هيچي هم بارش نبوده.
زنگ ميزنه به پارتيش ميگه : دمت گرم واسه پسرم يه شغلي پيدا کن.
پارتيه ميگه : ميخواي سفيرش کنم؟
باباهه ميگه : نه بابا اون خيلي زياده..
پارتيه ميگه : ميخواي وزيرش کنم ؟
... ... ... ... باباهه ميگه : اوووووووف نه...
پارتيه ميگه : ميخواي وکيلش کنم ؟
باباهه ميگه : نه بابا يه جايي کارمندي چيزيش کن..
پارتيه ميگه : شرمنده اون ديگه سواد ميخواد... :
 
 
فقط يه ايراني ميتونه شامپو رو تو يه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطي‌ کنه و يک ماه بيشتر استفاده کنه
 
 
 امروز داشتم کتاب ميخوندم يه جمله خيلي قشنگ توش ديدم... خواستم لايک بزنم که يهو يادم افتاد کتاب نه فيسبوک...
 
 
 
وقتي حـــاجــــي ميشي که هفت بار خدا رو دور زده باشي
  
 
خدا نگذره از كساني كه شير حموم رو روي وضعيت دوش مي‌بندن و از حموم خارج مي‌شن!
 
 
عمه ي توماس اديسون مجددا در بيانيه اي به مردم شريف ايران اعلام کرد:
توماس فقط برق را اختراع کرده است لطفا به خاطر قبضش ما را مورد عنايت قرار ندهيد
!!!!! والاااااااا چه کاريه..
 
 
تا حالا دقت کردين سر سفره وقتي به طرفت ميگي نمکدون و بده ...اول خودش نمک ميريزه رو غذاش بعد ميدن بهت
 
 
بعد از يک عمر، بالاخره نفهميدم که هنگام روبوسي بايد دو بار صورت طرف مقابل رو ببوسم يا سه بار، تا هر دو نفر ضايع نشيم
 
 
پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قايم شو
امروز مدرسه رو پيچوندي معلمت اومده دنبالت
نوه: نـــــــه، شما بايد قايم شي، ... من بش گفتم نميام چون شما فوت کردين!!!
 
 
 
ديــکتــاتــور کيــست؟
ديــکتــاتــور اون بچّه ي دو سالـــست که بيست نــفــر مجبورند به خاطــر اون کــارتون نــگاه کنــنــد
 
 
يکي از ترس ناک ترين جملات دوران مدرسه ،اين بود که : "يه برگه از کيفتون بياريد بيرون"
 
 
بيشتر مردم دنيا يکشنبه ها ميرن کليسا,براي سلامتي مردم جهان دعا ميکنن تو ايران مردم جمعه ها ميرن نماز جمعه,براي بيشتر مردم دنيا آرزوي مرگ ميکنن.!!!
 
 
   
سيب تا حالا 3تا کار مهم کرده!!
اول حوا رو گول زد،
بعد نيوتن رو از خواب بيدار کرد،
و در آخر نظر آقاي استيو جابز - رئيس کمپانيAppLe - رو به خودش جلب کرد



يارو 10 کالري از خوردن يه راني وارد بدنش ميشه ، ولي حاضره 12 كالري بسوزنه اون دو تا تيکه ميوه باقيمونده ته قوطي و در بياره
 
 
 
هيچ کادوي زشت و به درد نخوري دور انداخته نميشود !
فقط از خانه اي به خانه ديگر و از شخصي به شخص ديگر منتقل ميشود !
 
 
 
من نميدونم اين مامانا که وسايل خودشون رو يه جايي ميزارن,
بعد خودشونم يادشون ميره کجاس ... چه جوريه که تو پيدا کردن وسايلي
که ما به اصطلاح تو 7 تا سوراخ موش قايم ميکنيم تبحر خاصي دارن
 
 
 
 
 
خدايا فقراي کشورم را به سومالي منتقل کن تا از کمک هاي ما برخوردار شوند!
 
 
 
يکي از نمونه هاي بارز تهاجم فرهنگي اينه که:سالهاست در توليد گوجه فرنگي خود کفا شديم اما هنوز اسمش به گوجه ملي تغيير نيافته!
 
 
خدايا لطفا برو و به بعضي از آنهاييکه ايمان آورده اند يادآوري کن که تو خدا هستي نه آنها !!
 
 
راز موفقيت چيست؟ "تصميم گيري درست".
تصميم گيري درست از چه ناشي ميشود؟ "از تجربه"
تجربه از چه بدست مي آيد؟ "از تصميم گيري هاي غلط !!
 
 
 
خدايا
گناهانم را ناديده بگير
همانگونه که دعاهايم را نشنيده مي گيري … !
 
 
 
پس از مرگ از شخصي پرسيدند :
جواني خود را چگونه گذراندي ؟
ندايي از عرش برآمد که :
بدبخت ايرانيه ،
ولش کنين ،
برين سراغ سوال بعدي....
 
 
  
اينايي که براي سلامتي امام زمان دعا مي‌کنند چي تو کله‌شونه؟ آيا فکر مي‌کنند مثلن ممکنه ايشون سرطان خون بگيره، کل پروژه ظهور کنسل بشه يا چي؟؟
 
  
يه روز يه بابايي پسرش فارغ التحصيل ميشه ..هيچي هم بارش نبوده.
زنگ ميزنه به پارتيش ميگه : دمت گرم واسه پسرم يه شغلي پيدا کن.
پارتيه ميگه : ميخواي سفيرش کنم؟
باباهه ميگه : نه بابا اون خيلي زياده..
پارتيه ميگه : ميخواي وزيرش کنم ؟
... ... ... ... باباهه ميگه : اوووووووف نه...
پارتيه ميگه : ميخواي وکيلش کنم ؟
باباهه ميگه : نه بابا يه جايي کارمندي چيزيش کن..
پارتيه ميگه : شرمنده اون ديگه سواد ميخواد... :
 
 
فقط يه ايراني ميتونه شامپو رو تو يه هفته تموم کنه و تهش رو با آب قاطي‌ کنه و يک ماه بيشتر استفاده کنه
 
 
 امروز داشتم کتاب ميخوندم يه جمله خيلي قشنگ توش ديدم... خواستم لايک بزنم که يهو يادم افتاد کتاب نه فيسبوک...
 
 
 
وقتي حـــاجــــي ميشي که هفت بار خدا رو دور زده باشي
  
 
خدا نگذره از كساني كه شير حموم رو روي وضعيت دوش مي‌بندن و از حموم خارج مي‌شن!
 
 
عمه ي توماس اديسون مجددا در بيانيه اي به مردم شريف ايران اعلام کرد:
توماس فقط برق را اختراع کرده است لطفا به خاطر قبضش ما را مورد عنايت قرار ندهيد
!!!!! والاااااااا چه کاريه..
 
 
تا حالا دقت کردين سر سفره وقتي به طرفت ميگي نمکدون و بده ...اول خودش نمک ميريزه رو غذاش بعد ميدن بهت
 
 
بعد از يک عمر، بالاخره نفهميدم که هنگام روبوسي بايد دو بار صورت طرف مقابل رو ببوسم يا سه بار، تا هر دو نفر ضايع نشيم
 
 
پدر بزرگ رو به نوه:
بدو برو قايم شو
امروز مدرسه رو پيچوندي معلمت اومده دنبالت
نوه: نـــــــه، شما بايد قايم شي، ... من بش گفتم نميام چون شما فوت کردين!!!
 
 
 
ديــکتــاتــور کيــست؟
ديــکتــاتــور اون بچّه ي دو سالـــست که بيست نــفــر مجبورند به خاطــر اون کــارتون نــگاه کنــنــد
 
 
يکي از ترس ناک ترين جملات دوران مدرسه ،اين بود که : "يه برگه از کيفتون بياريد بيرون"
 
 
بيشتر مردم دنيا يکشنبه ها ميرن کليسا,براي سلامتي مردم جهان دعا ميکنن تو ايران مردم جمعه ها ميرن نماز جمعه,براي بيشتر مردم دنيا آرزوي مرگ ميکنن.!!!
 
 
   
سيب تا حالا 3تا کار مهم کرده!!
اول حوا رو گول زد،
بعد نيوتن رو از خواب بيدار کرد،
و در آخر نظر آقاي استيو جابز - رئيس کمپانيAppLe - رو به خودش جلب کرد



آيا ميدانيد
 
با حذف جمله “خب ديگه چه خبر” از زبان پارسي
ارزش سهام مخابرات با کاهش ۸۰ درصدي مواجه ميشود ! ـ
 
 

 
 
 
يارو تو جهنم بوده سرشو ميکنه تو بهشت ميگه آب جوش نميخواين؟
 
 
ميگن نه، ميگه پس يه موز بده ! ـ
 
 

 
 
 
توي مترجم فارسي به انگليسي زدم کوکو سبزي نوشت : ـ
where is where is Vegetable
 
 

 
 
 
 
 
 
حداقل هر 39 روز يکبار از دوستتان خبر بگيريد که اگر مرده بود به چهلمش برسيد
 
 

 
 
 
يه شب دور و بر ساعت يک بعد از نيمه شب ، داشتم تو خيابون قدم ميزدم (با خودم خلوت کرده بودم) يه دفه ديدم يکي به سرعت باد داره فرار ميکنه ، پنج شيش نفرم با شمشير دنبالش ، سريع رفتم خونه کپه مرگمو گذاشتم ، اين قرتي بازيها بما نيومده
 
 

 
 
 
خواستگار اومده بابام ميگه نميدونم هر چي خودت بگي؟ منم گفتم نه! ميگه تو غلط کردي مگه بحرف توئه! ـ
 
 

 
 
 
دوستم تصادف کرده
هر کس رفته ملاقاتش پرسيده چطور تصادف کردي؟
اونم از بس جواب اين سوال و داده خسته شده رفته توي يه کاغذ ماجرا رو نوشته ازش کپي گرفته گذاشته کنار دستش هرکس ازش ميپرسه چي شد تصادف کردي ؟ يه برگه بهش ميده
 
 
 
 
 
 
ديشب رفتم استخر، بعد از شنا اومدم لباسامو بپوشم ديدم رو موبايلم 4 تا ميس کال و 6 تا اس ام اسه از دوس دخترم:
اس ام اس 1: عزيزم چرا زنگ ميزنم جواب نميدي؟
اس ام اس 2: انگار سرت شلوغه جواب اس ام اس هم نميدي
اس ام اس 3: همين الان زنگ ميزني وگرنه من مي دونم و تو! ـ
اس ام اس 4: کثافت آشغال معلوم هست کدوم گوري هستي؟
اس ام اس 5: تقصير منه که آدم حسابت کردم کچل ايکبيري با اون مامان چاقت. گمشو برو پيش همون دختر عموي...ـ
اس ام اس 6: راستي اينم ميگم که بسوزي منو دوستت سعيد دو ماهه رابطه داريم.... باي!!! ـ
 
آقايون عزيز آيا ميدانستيد: اگر عاشق دوس دخترتان شويد، محمدرضا گلزار به خواستگاريش ميايد اما اگر بخواهيد بپيچانيدش از شما دو قلو حامله ميشود؟
 
 
 
 
 
 
 فقط يه ايراني مي تونه با يه بطري آب براي خودش سوء سابقه درست کنه
 
 
 
 
 
 
اينقد بدم مياد تو مهمونيا تا آهنگ خوشگلا بايد برقصن رو ميذارن همه منو نگاه نگاه ميکنن
 
 
 
 
 
سوسكه را كشتم جنازشو ورداشتم ببرم بندازم بيرون. مامانم بين راه نگاه ميكنه ميگه كشتيش؟
ميگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ تو دستشويي خوابش برده بود دارم ميبرمش تو رختخوابش بخوابه
 
 
 
 
 
 
يه رفيق دارم تازه ازدواج کرده ، ساده گفتم چرا زود ! ميزاشتي پولدار مي شدي بعد ازدواج مي کردي گفت اگه پول داشتم که زن نمي گرفتم !!! ـ
 
 
 
 
 
 
لذت بردن يعني بري مهموني، دخترشون برات شربت بياره، آروم بگي :خودتون درست کردين؟؟ ، اونم با عشوه بگه : بله، نوش جان، تو بگي : پس نمي خورم ، مرسي




اگر گفتيد متوسط ميزاني که يک خانم در طول عمرش روژلب ميخوره چقدره؟

دو کيلوگرم
.........
يک زن در کل زندگي اش دو کيلو روژلب ميخوره و اين روژلب حاوي 300 گرم سرب ميباشد که 68 درصد ميزان سرطان را در خانمها افزايش ميدهد.

متاسفانه درصد بالايي از رژلب ها داراي مواد اکسيد آهن، پلي اتيلن،دي اکسيد تيتانيوم هستند و خطر ريسک ابتلا به سرطانهاي ريوي و سينه را تا 55 درصد بالا ميبرند.

عمق فاجعه اينجاست كه
 
 
 
 
 
 :
  مردها هم در طول عمرشون همين حدود رژ لب كوفت مي كنن





خدمتکاري به خانم خانه اي که در آنجا کار مي کرد،تقاضاي افزايش حقوق داد.
 
خانم خانه که خيلي از اين موضوع ناراحت بود، تصميم گرفت با خدمتکار صحبت کند.
 
خانم خانه پرسيد:
 
«ماريا، چرا مي خواي حقوقت افزايش پيدا کنه؟»
 
ماريا جواب داد:
 
«خوب، مي دونيد خانم، سه دليل براي اينکه حقوق من بايد افزايش پيدا کنه وجود داره!!!»
 
«اولين دليل اينه که من بهتر از شما اتو مي کنم!»
 
خانم خانه پرسيد:
 
« کي گفته که تو بهتر از من اتو مي کني؟»
 
ماريا جواب داد:
 
«همسرتون اين طور مي گه!»
 
خانم خانه گفت:
 
«اوه!!!»
 
ماريا ادامه داد:
 
«دليل دوم اينه که من بهتر از شما آشپزي مي کنم!!!»
 
خانم خانه با اندکي ناراحتي گفت:
 
«مزخرفه! کي گفته آشپزي تو بهتر از منه؟؟؟»
 
ماريا گفت:
 
«همسرتون اين طور مي گه!!!»
 
خانم خانه گفت:
 
«اوه!!!»
 
ماريا ادامه داد:
 
«دليل سوم اينه که من براي سکس توي رختخواب بهتر از شما هستم!!!»
 
خانم خانه با عصبانيت زياد فرياد کشيد:
 
«آهان!!! اين رو هم حتماً همسرم گفته، آره؟؟؟»
 
ماريا پاسخ داد:
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
 
.
.
 
.
 
.
 
.
«نه خانم! راننده ي شخصي تون اين طوري مي گه!!!»
 
خانم خانه پاسخ داد:
 
«آهان، باشه، باشه. راستي چقدر دوست داري به حقوقت افزوده بشه؟؟





نظر بابا طاهرعريان در مورد اقدام گلشيفته
 
به اينترنت بديدم يک کلوزآپ / نمي دونم که اصل يا فتوشاپ
بدل يا اصل ، مو کاري ندارم / دلم در سينه افتاده به تاپ تاپ
***********
خوشا آنان که پاريس جايشان بي/ درون کافه ها ماويشان بي
اگر گشتن چو بابا نيمه عريون/ خدا را شکر شلوار پايشان بي
***********
خدايا دين تو اندر خطر بي/ دلم بازيچه ي اهل هنر بي
پشيمونم بگو تقصير مو چيست / گناه مو فقط حظٌ بصر بي
***********
مکن کاري که "بهزاد" ننگش آيو/ با ملاهاي نادون جنگش آيو
تو بهر جايزه لغزيده پايت / در اينجا سوي بابا سنگش آيو
***********
به کافي نت روم آنجا ته وينم/ به اينترنت روم درجا ته وينم
به هر وبلاگ و هر سايتي که آيم / نشان از قامت رعنا ته وينم
***********
يکي لختو و يکي عريون پسنده / يکي با چادرو و تومون پسنده
به هرچه آفريدي طالبي هست/ دل مو عنچه ي خندون پسنده
***********
مو گشتم "شيفته" بر اون"گل" ناز/ گريبونش مثال غنچه ها باز
ندونم حکمت اين جلوه ها چيست/ خدايا مو برقصم با کدوم ساز
***********
يکي آنسوي دنيا گشته عريون/ يکي اينجا شده غمگين و دلخون
گناه هر کسي بر خود نويسند/ چه بايد کرد با مخلوق نادون
***********
خدايا کار تو خوب و خفن بي/ ولي اين بنده بي چاک و دهن بي
ببخشا گر قصوري رفته از دست/ همش تقصير اين فيلتر شکن بي
 
 
 

خانمي طوطي اي خريد اما روز بعد آن را به مغازه برگرداند
او به صاحب مغازه گفت اين پرنده صحبت نمي کند .
صاحب مغازه گفت : آيا در قفسش آينه اي هست ؟ طوطي ها عاشق آينه هستند ،
آن ها تصويرشان را در آينه مي بينند و شروع به صحبت مي کنند . آن خانم يک
آينه خريد و رفت .
روز بعد باز آن خانم برگشت  طوطي هنوز صحبت نمي کرد .
صاحب مغازه پرسيد : نردبان چه ؟ آيا در قفسش نردباني هست ؟ طوطي ها عاشق
نردبان هستند. آن خانم يک نردبان خريد و رفت .
اما روز بعد باز هم آن خانم آمد .
صاحب مغازه گفت : آيا طوطي شما در قفسش تاب دارد ؟ نه ؟ خب مشکل همين است
. به محض اين که شروع به تاب خوردن کند ، حرف زدنش تحسين همه را بر مي
انگيزد . آن خانم با بي ميلي يک تاب خريد و رفت .
وقتي که آن خانم روز بعد وارد مغازه شد ، چهره اش کاملأ تغيير کرده بود .
او گفت : طوطي مرد !!!
صاحب مغازه شوکه شد و پرسيد : آيا او حتي يک کلمه هم حرف نزد ؟!!
آن خانم پاسخ داد : چرا ، درست قبل از مردنش با صداي ضعيفي گفت آيا در آن
مغازه غذايي براي طوطي ها نمي فروختند ؟!!
 
سخن روز : هيچگاه علم را با خرد اشتباه نگيريد. علم به شما کمک مي‌کند
زندگي را بگذرانيد، خرد کمکتان مي‌کند زندگيتان را بسازيد.


 
يک موسسه بين المللي تحقيقي در مورد خيانت مردان به زنان انجام ميداد و از زنهاي کشورهاي مختلف جهان اين سوال رو پرسيد:

اگر شوهرتون رو با زن ديگري  ببينيد با شوهرتون چيکار ميکنيد ؟

زن سوئيسي : ازش ميپرسم از چي من خوشش نيومده

زن روسيه اي : خونه رو ترک ميکنم

زن فرانسوي : ميرم پيش دوست پسرم تا بهم تسلي خاطر بده

زن ايتاليايي : اون زن رو ميکشم

زن اسپانيايي : شوهرم رو ميکشم

زن آمريکايي : جفتشون رو ميکشم

زن ايراني : شوهر من از اين کارها نميکنه ، من بهش اطمينان دارم ...!

 
 
 
 
هرگز شادي آدمها را از ميزان خنده هايشان نسنجيد

هرگز تنهايي آدمها را از تعداد دوستانشان قضاوت نكنيد

هرگز تحمل آدمها را از ميزان ايستادگي شان تخمين نزنيد


 
تو روح...

اونايي که بلد نيستن شلوار بدوزن

من اگه خياط بودم دم باسن شلوارم حوله ميدوختم که راحت دستامو خشک کنم !!!
 





پ ن پ هاي جديد بهمن ماه ۹۰
 
 
رفتم بانک به کارمنده مي گم : ببخشيد شما صندوقدار هستيد ؟
ميگه پَ نه پَ ! هاچ بکم !
 
به دخترعموم که ۵ سالشه ميگم : دخترا موشن مثه خرگوشن ! ميگهپَ نه پَ همه مثل شما پسرا گاو گوساله ايم !
اصلا يه وضعي شده به خدا !
گدا : دستشو دراز کرده به مرده ! مَرده ميگه : پول بدم ؟
گدا مي گه : پَ نه پَ بزن قدش !
 
رفتم ماشينو از پارکينگ بگيرم يارو ميپرسه ميريد داخل ؟ ميگم پَ نه پَ ديگه مزاحمتون نميشم فقط به ماشينم بگيد من دم در منتظرشم !
 
ايستک خريدم ، در باز کن رو دادم به دوستم ، ميگه : با اين بازش کنم ؟! ميگم پَ نه پَ ! روش راست کليک کن ! اوپن ويت رو بزن ! با اينترنت اکسپلور بازش کن !
 
تو اتوبان داشتم با ۱۶۰ تا سرعت ميرفتم ، کنترل نامحسوس ناغافل خفتم کرد ، زدم کنار، طرف گفت : کارت ماشين گواهينامه ، مدارک رو بش دادم گفت : اين گواهينامته ؟ گفتم پَ نه پَ اين علامت مخصوص حاکم بزرگ مي تي کمانه ،احترام هم نميخواد بذاري، فقط جانه هرکي دوست داري مارو بيخيال شو ! يه لبخنده ناجوري زد گفت : اين که اعتبارش تموم شده ، تمديش نکردي ، نه ؟ گفتم چي ؟ گواهي نامه رو ميگي ؟ گفت پَ نه پَ علامت مخصوص حاکم بزرگو ميگم ، حاکم بزرگ پاشو مهر نکرده ! جناب سروان بشينيد کناره آقاي مي تي کمان ، ماشين رو ببريد پارکينگ !
 
حموم بودم ، مامانم مي زنه به در مي گم بله ؟ مي گه حمومي ؟
ميگم پَ نه پَ اينجا لندنه ، صداي منو از راديو بي بي سي مي شنوي ! ميگه : در زدم بگم مهمونها اومدن دختراشون هم رفتن تو اتاقت داران با کامپيوترت کار ميکنند ، لباس و حوله ات رو هم از پشت در برميدارم که امشب رو لندن بموني تا درک و فهم درست جواب دادن رو ياد بگيري ، آها يه چيز ديگه احتمالا آبگرمکن رو هم خاموش ميکنم !!
 
داشتم تلويزيون ميديدم . بعد مادر بزرگم اومده کانال رو عوض کرده بعد به من ميگه داشتي ميديدي ؟! گفتم پَ نه پَ داشتم گرمش ميکردم تا شما بياي ببيني !
 
تو فرودگاه دارم با رفيقم حرف ميزنم يارو داره رد ميشه ميپرسه : شما ايراني هستين ؟ مي گم : پَ نه پَ ما چيني هستيم فقط روي ما فارسي ساز نصب کردن !
 
ميخوايم بريم خونه جديدمون ، مامانم ميگه اين همه اثاثو بايد با کاميون ببريم ؟!
ميگم: پَ نه پَ راست کليک کن ، کات شون کن ، برو تو خونه جديده پيست کن !








**********************************************************

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 


  •  

    •  جهان سوم جايي است که در آن کنجد روي نان بربري "آپشن" محسوب مي‌شود!

     

    •  از غضنفرميپرسن: دوست داشتي جاي خدا بودي؟

    ميگه: نه

    ميگن: چرا؟

    ميگه: چون جاي پيشرفت نداره!

     
     

    •  از کسي مي‌پرسن: 12 فروردين چه روزيه؟

    ميگه: روزيه كه ميريم براي 13 به در جا مي‌گيريم!

     

    • سه تا ديوونه هم اتاقي بودن، يک روز خبر آوردن که دو تاشون بالا و پايين ميپرن و ميگن: ما سيب زميني هستيم و داريم تو روغن سرخ ميشيم ولي سومي ساکت نشسته! رئيس تيمارستان هم طبق معمول رفت که اين ديوونه سومي رو مرخص کنه. ازش پرسيد: تو چرا با دوستات نمي‌پري؟

    ديوونه سوميه هم ميگه: آخه من کف تابه چسبيدم!

     

     

    • به غضنفرميگن: احمق‌ترين آدم كيه؟

    ميگه: حبيب خواننده!

    ميگن: چرا حبيب؟

    ميگه: مرتيكه داره گيتار ميزنه، ميگه صداي دهل مياد!

     

     

    • از اصفهانيه ميپرسن: قبض آب و برق خونتو چطور پرداخت ميکني؟

    ميگه: ميذارم زير برف پاک کن ماشين غضنفر، فکر ميکنه قبض جريمست ميره پرداخت ميکنه!

     

     

    • يکي داشته واسه رفيقش تعريف مي‌کرده که: بالام جان ديشب رفته بوديم عروسي، جات خالي مختلط مختلط، مرد و پسر قاطي!

     

     

    • تهرانيه تو حج، پرده کعبه رو گرفته بود مي‌گفت: خدايا توبه! ديگه براي غضنفر جک نمي‌سازم. يهو غضنفر ميزنه رو شونش ميگه: داداش قبله کدوم وره؟

    تهرانيه ميگه: خدايا! خاطره که مي‌تونم تعريف کنم؟!

     

     

    • خدا وقتي يک بنده اي را آفريد فرشته‌ها پرسيدند: خدايا سجده كنيم؟

    خدا گفت: نه فرار كنيد! سنگ دستشه!

     

     

     *****************************************

     
  • غضنفر صبح ميره خونه ي دوستش، بعد از يه ساعت مياد كه بره دوستش ميگه نهار بمون، نهار ميمونه، بعد نهار مياد بره دوستش ميگه: حالا بيا يه دست تخته بزنيم، بازي تموم ميشه مياد بره دوستش ميگه: بدون شام كه نميشه. شام ميخوره مياد بره دوستش ميگه دير وقته! بخواب فردا برو، ميخوابه. صبح مياد بره دوستش ميگه: با شيكم خالي؟ بمون بعد صبحونه برو، يارو ميگه: نه ديگه. خانم بچه ها تو ماشين منتظرند!
  • پنج فحش عمده غضنفر : از جلوي چشمام خفه شو! 2- فكر كردي فقط خودت خري؟ 3- صداتو واسه من داد نزن! 4- كسي با تو زر نزد! 5- وقتي با من صحبت مي كني دهنتو ببند!
  • غضنفر زنگ ميزنه خونه ي دوست دخترش.. باباي دختره گوشيو بر ميداره. غضنفر هول ميكنه ميگه: ببخشيد ميدون انقلاب كدوم طرفه؟
  • ميخواستن به غضنفر خبر مرگ باباشو بدن، بهش گفتند: بابات به رحمت ايزدي پيوست. گفت: رحمت ايزدي كيه؟ گفتند: نه. منظورمون اينه كه به ديار باقي شتافت. گفت: ديار باقي كجاست؟ گفتند: يعني اينكه دار فاني را وداع گفت. گفت: دار فاني چيه؟ گفتند: اي بابا! بابات رخت از اين دنيا بربست.. بازم نفهميد. آخر سر عصباني شدند و گفتند: ابله! باباي خرت مرد! گفت: خر من كه بابا نداشت.

  • غضنفر تو اردبيل ميميره، اعلاميه اش رو ميزنن به ديوار، تو انتخابات راي مياره.

  • به غضنفر گفتند: پسر عموت HIV گرفته. گفت: نامرد پارسال هم GLX گرفته بود.
  • غضنفر مي خواسته مين خنثي كنه، گوشاش رو مي گيره پاش رو ميذاره رو مين!
  • يه غضنفر ميره مزرعه ميخره 2 سانتيمتر در 8 كيلومتر. ميگن اين چه زمينيه! چي ميخواي بكاري؟ ميگه به اميد خدا "ماكاروني"
  • يه نفر داشته توي دريا غرق ميشده، بلند بلند داد ميزده: كمك، من شنا بلد نيستم! غضنفر داشته رد ميشده ميگه: حالا منم تنيس بلد نيستم، بايد داد بزنم؟

**********************************************************

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • قوانيني که نيوتن از قلم انداخت

    قانون صف:
    اگر شما از يک صف به صف ديگري رفتيد، سرعت صف قبلي بيشتر از صف فعلي خواهد شد.
    قانون تلفن:
    اگر شما شماره اي را اشتباه گرفتيد، آن شماره هيچگاه اشغال نخواهد بود.
    قانون تعمير:
    بعد از اين که دست تان حسابي گريسي شد، بيني شما شروع به خارش خواهد کرد.
    قانون کارگاه:
    اگر چيزي از دست تان افتاد، قطعاً به پرت ترين گوشه ممکن خواهد خزيد.


    قانون معذوريت:
    اگر بهانه تان پيش رئيس براي دير آمدن پنچر شدن ماشين تان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشين تان، ديرتان خواهد شد.

    قانون حمام:
    وقتي که خوب زير دوش خيس خورديد تلفن شما زنگ خواهد زد.

    قانون روبرو شدن:
    احتمال روبرو شدن با يک آشنا وقتي که با کسي هستيد که مايل نيستيد با او ديده شويد افزايش مي يابد.

    قانون نتيجه:
    وقتي مي خواهيد به کسي ثابت کنيد که يک ماشين کار نمي کند، کار خواهد کرد.
     
    قانون بيومکانيک:
    نسبت خارش هر نقطه از بدن با ميزان دسترسي آن نقطه نسبت عکس دارد.

    قانون تئاتر:
    کساني که صندلي آنها از راه روها دورتر است ديرتر مي آيند.

    قانون قهوه:
    قبل از اولين جرعه از قهوه داغتان، رئيس تان از شما کاري خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشيد
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

  •  پدري به دخترش ميگه: دخترم راجع به پيشنهاد ازدواجي که بهت داده اند خوب فکرهايت رو بکن.
  • دختر گريه کنان ميگه: ولي من مي خواهم پيش مامانم باشم.
  • پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزيزم

  • پدر: پسرم بزرگ شدي ميخواي چه کاره بشي؟
  • پسر: سياستمدار
  • پدر: مگه عقلت کمه؟
  • پسر: يعني شرطش اينه!؟

  • مادر و بچه جلوي قفس ميمونه...
  • بچه: مامان اين ميمونه شبيه عمه کبري است.
  • مادر: واي! عزيزم اگر به گوشش برسه خيلي ناراحت ميشه ها.
  • بچه: مامان من خيلي يواش گفتم ميمونه نشنيد!

  • بچه اولي: پدر تو هم بهت ياد داده قبل از غذا دعا بخوني؟
  • بچه دومي: نه، آخه مادرم خوب غذا درست مي کنه!

  • فريدون هميشه لباس مشكي مي پوشيده. دوستاش ميگن چرا هميشه مشكي مي پوشي؟
  • ميگه: آخه من ختم روزگارم!

  • محکوم به اعدام: آخرين آرزوم اينه که پسرم را ببينم.
  • دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟
  • محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!

  • معلم: چرا رفته هستم غلط است؟
  • شاگرد: آقا اجازه، براي اينکه شما هنوز نرفته هستيد


  • زن از شوهرش پرسيد: چرا وقتي که من آواز ميخوانم، تو از پنجره بيرون را نگاه ميکني و ميخندي؟
  • شوهر ميگه: براي اينکه مردم تصور نکنند من دارم تو را کتک مي زنم و تو داري با جيغ و داد گريه مي کني!


  • مشتري: اين كت چنده؟
  • فروشنده: ۱۰۰ هزار تومان
  • مشتري: واي! اون يكي چنده؟
  • فروشنده: واي واي!!

  • به طرف ميگن "تور" را تعريف كن؟ ميگه: تور مجموعه سوراخهايي هستند كه با نخ به هم وصل شده‌اند!


  • زن: تموم بچه ها عقلشونو از من به ارث بردن
  • مرد: ... حق با توست، چون عقل من سر جاشه!


  • از حيف نان مي پرسن يه موجود نام ببر... مي گه يخ. مي گن يخ كه موجود نيست. مي گه هست، چون همه جا نوشته يخ موجود است!


  • سه نفر ايراني تو دوبي کنار ساحل خليج فارس عليه آمريكا شعار ميدادن و ميگفتن:
  • خليج فارس ايران محل دفن ريگان.
  • يه ناو آمريكايي كه از اونجا رد ميشد اينا رو دستگير ميكنه. به اولي ميگن خب تو چي ميگفتي؟ يهو جوش مياره ميگه: خليج فارس ايران محل دفن ريگان! ميگيرن ميكشنش.
  • به دومي ميگن تو چي ميگي؟ ميترسه ميگه والا به خدا من فقط گفتم خليج فارس ايران محل ماهيگيران! آزادش ميكنن.
  • به سومي ميگن تو چي ميگي؟ ميگه: من گفتم خليج فارس ايران آسفالت بايد گردد!


  • به بيل گيتس ميگن سرمايه اوليت چقدره؟
  • ميگه: الان رو مي گي! يا... الانو!!!!

  • يک روشنفکره از نويسنده ميپرسه: شما از اصطلاح خلاء دردناك زياد استفاده ميكنيد، مگه ممكنه چيزي هم خالي باشه هم درد كنه؟
  • نويسنده ميگه: عجيبه! مگه شما تا حالا سردرد نگرفتيد؟

  • هر کاري ميکردن غضنفر رو از زير آوار زلزله بيرون بيارن نمي گذاشته، فقط هي داد ميزده من کاري نکردم به خدا، فقط سيفونو کشيدم!

  • غضنفر داشت واسه دوستش تعريف ميکرد: آره، چند وقت پيش داشتم توي جنگل مي رفتم، که يک دفعه يک شير وحشي بهم حمله کرد، منم نتونستم فرار کنم اونم گرفت منو و خورد.
  • دوستش ميگه: آخه چطوري ميشه؟ تو که الان زنده اي و داري زندگي مي کني!!
  • غضنفر ميگه: اي بابا، چه زندگي؟ تو هم به اين ميگي زندگي!؟


  • يارو زنگ مي زنه به دکتر خانوادگيشون، مي گه: حال پدرم اصلا خوب نيست بياين و نگاهي بهش بکنيد.
  • دکتره ميگه: من پرونده باباي شما رو خوب خوندم و مي دونم باباتون کاملا سالمه فقط خيال مي کنه که مريضه اصلا جاي نگراني نيست.
  • بعد از يک هفته دکتره زنگ مي زنه به طرف تا حال پدرش رو بپرسه مي گه: خوب، حال پدرت چطوره؟
  • يارو ميگه: والا نمي دونم، فقط از ديروز تا حالا خيال مي کنه که مرده!


  • زن از شوهرش مي‌پرسه: عزيزم، تو منو دوست داري؟
  • مرد ميگه: خوب معلومه عزيزم، اگه دوست نداشتم، چطور مي تونستم هر شب بيام خونه پيشت، وقت و عمرم رو تلف كنم؟

  • به حيف نون ميگن: يه ميوه خوشمزه، آبدار و شيرين نام ببر؟
  • ميگه: خيار!
  • بهش ميگن: خيار كجاش آبدار و شيرينه?
  • حيف نون ميگه: با چايي شيرين بخور، نظرت عوض ميشه!


  • جمشيد از دوستش مي پرسه: تو کجا به دنيا اومدي؟ دوستش مي گه تو بيمارستان. جمشيد مي گه: آخي! مريض بودي؟

  • دکتره تازه فارغ التحصيل شده بوده! برا مريضش قرص مي نويسه، مي گه: يکي قبل از خواب بخور، يکي قبل از بيدار شدن!


  • يارو ميره تو جنگل ميگه مو شير و پلنگ، وخورم!
  • يكدفه شيره نعره ميكشه طرف ميگه: مو گاهي وقتا غلط زيادي هم موخوروم.

  • معلم: بگو ببينم، كمبوجيه چه جور پادشاهي بود؟
  • شاگرد: پادشاه بدي نبود، فقط هميشه از كمبود بودجه شكايت داشت!!!


  • مادر : علي بيا اسفناج بخور آهن دارد
  • علي : آخر مادر جان الان آب خوردم مي ترسم زنگ بزنم!

  • خبرنگار: چرا قبل از هر بازي به حمام مي روي؟
  • فوتباليست: براي اينكه گلهاي تميز بزنم.!!!!

  • معلم: بگو به غير از اكسيژن چه چيزهايي در هوا وجود دارد؟
  • شاگرد : آقا اجازه، كلاغ ، مگس ، پشه !!!!

**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&


  •  تفاوت مايكروسافت و جنرال موتورز

    بيل گيتس: اگرفنّاوري جنرال موتـــورز با سرعتي همســــان فنّاوري كامپيوتر پيشرفت كرده بود، امروز اتومبيلهايي سوار مي‌شديم كه:

     

    سرعتشان 22000 مايل بر ساعت بود!

    مصرف بنزين آنها 4 ليتر درهر 1000 مايل بود!!

    بهاي آنها 25 دلار بود!!!

     

    پاسخ جنرال موتورز

     

    1- بدون هيچ دليلي ماشين شما در روز دوبار تصادف مي‌كرد!

    2- هردفعه كه خطهاي وســط خيابان را ازنو نقاشي مي‌كردند شما بايد يك ماشين جديد مي‌خريديد!

    3- گاه وبيگاه ماشين شما درخيابانها از حركت باز مي‌ايستــــاد وشما چاره‌اي جز استارت (Restart) مجدد نداشتيد!

    4- هربار كه جنــــرال موتورز مدل جديدي را به بازار عرضه مي‌كرد خريداران ماشين بايد راننــــدگي را از اول ياد مي‌گرفتند چون هيچ يك از عملكردها و كنترلهاي ماشين مانند مدل قبلي نبود!

     

    5- براي خاموش‌كردن ماشين بايد دكمه استارت را مي‌زدند!

    6- جنرال موتورز خريداران ماشينهايش را مجبور به خريد نقشه‌هاي راههايي مي‌كرد كه ممكــــن بود اصلاً به درد راننـــدگان نخورد.

    7- كيسة هــــــوا قبل از بازشدن در هنگام تصادف از شما مي‌پرسيد:

    Are You Sure?!

**********************************************************

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • چند درس زندگي             طنز


    • درس اول :
    يه روز مسوول فروش ، منشي دفتر ، و مدير شرکت براي ناهار به سمت سلف قدم مي زدند…
    يهو يه چراغ جادو روي زمين پيدا مي کنن و روي اون رو مالش ميدن و جن چراغ ظاهر ميشه…
    جن ميگه: من براي هر کدوم از شما يک آرزو برآورده مي کنم…
    منشي مي پره جلو و ميگه: اول من ، اول من!
    من مي خوام که توي باهاماس باشم ، سوار يه قايق بادباني شيک باشم و هيچ نگراني و غمي از دنيا نداشته باشم !
    پوووف! منشي ناپديد ميشه ......
    ! بعد مسوول فروش مي پره جلو و ميگه: حالا من ، حالا من
    من مي خوام توي هاوايي کنار ساحل لم بدم ، يه ماساژور شخصي و يه منبع بي انتهاي نوشيدني ! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ...
    پوووف! مسوول فروش هم ناپديد ميشه…
    بعد جن به مدير ميگه: حالا نوبت توئه…
    مدير ميگه: من مي خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توي شرکت باشن !!!
    نتيجه : اخلاقي اينکه هميشه اجازه بده که رئيست اول صحبت کنه !


    • درس دوم :
    يه روز يه کشيش به يه راهبه پيشنهاد مي کنه که با ماشين برسوندش به مقصدش…
    راهبه سوار ميشه و راه ميفتن…
    چند دقيقه بعد راهبه پاهاش رو روي هم ميندازه و کشيش زير چشمي يه نگاهي به پاي راهبه ميندازه…
    راهبه ميگه: پدر روحاني ، روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار… !
    کشيش قرمز ميشه و به جاده خيره ميشه...
    چند دقيقه بعد بازم شيطون وارد عمل ميشه و کشيش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پاي راهبه تماس ميده…!
    راهبه باز ميگه: پدر روحاني! روايت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بيار!!!
    کشيش زير لب يه فحش ميده و بيخيال ميشه و راهبه رو به مقصدش مي رسونه…
    بعد از اينکه کشيش به کليسا بر مي گرده سريع ميدوه و از توي کتاب روايت مقدس ۱۲۹ رو پيدا مي کنه و مي بينه که نوشته: به پيش برو و عمل خود را پيگيري کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادماني که مي خواهي ميرسي !!!
    نتيجه اخلاقي اينکه اگه توي شغلت از اطلاعات شغلي خودت کاملا آگاه نباشي، فرصتهاي بزرگي رو از دست ميدي!!!


    • درس سوم :
    بلافاصله بعد از اينکه زن پيتر از زير دوش حمام بيرون اومد پيتر وارد حمام شد
    همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد
    زن پيتر يه حوله دور خودش پيچيد و رفت تا در رو باز کنه…
    همسايه شون رابرت پشت در ايستاده بود
    تا رابرت زن پيتر رو ديد گفت: همين الان ۱۰۰۰ دلار بهت ميدم اگه اون حوله رو بندازي زمين!
    بعد از چند لحظه ، زن پيتر حوله رو ميندازه و رابرت چند ثانيه تماشا مي کنه و ۱۰۰۰ دلار به زن پيتر ميده و ميره…!
    زن دوباره حوله رو دور خودش پيچيد و برگشت
    پيتر پرسيد: کي بود زنگ زد؟ زن جواب داد: رابرت همسايه مون بود…
    پيتر گفت: خوبه… چيزي در مورد ۱۰۰۰ دلاري که به من بدهکار بود گفت؟!!
    نتيجه اخلاقي: اگه شما اطلاعات حساس مشترک با کسي داريد که به اعتبار و آبرو مربوط ميشه ، هميشه بايد در وضعيتي باشيد که بتونيد از اتفاقات قابل اجتناب جلوگيري کنيد !!!


    • درس چهارم :
    من خيلي خوشحال بودم !
    من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بوديم والدينم خيلي کمکم کردند دوستانم خيلي تشويقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده اي بود…
    فقط يه چيز من رو يه کم نگران مي کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!
    اون دختر باحال ، زيبا و جذابي بود که گاهي اوقات بي پروا با من شوخي هاي ناجوري مي کرد و باعث مي شد که من احساس راحتي نداشته باشم…
    يه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون براي انتخاب مدعوين عروسي !
    سوار ماشينم شدم و وقتي رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :
    اگه همين الان ۵۰۰ دلار به من بدي بعدش حاضرم با تو …………….!
    من شوکه شده بودم و نمي تونستم حرف بزنم…
    اون گفت: من ميرم توي اتاق خواب و اگه تو مايل به اين کار هستي بيا پيشم…
    وقتي که داشت از پله ها بالا مي رفت من بهش خيره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقيقه ايستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!
    يهو با چهره نامزدم و چشمهاي اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!
    پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بيرون اومدي…!
    ما خيلي خوشحاليم که چنين دامادي داريم و هيچکس بهتر از تو نمي تونستيم براي دخترمون پيدا کنيم به خانوادهء ما خوش اومدي !!!
    نتيجه اخلاقي: هميشه کيف پولتون رو توي داشبورد ماشينتون بذاريد !!!


    • درس پنجم :
    يه شب خانم خونه به خونه بر نميگرده و تا صبح پيداش نميشه!
    صبح بر ميگرده خونه و به شوهرش ميگه كه ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مونث) بمونه.....
    شوهر بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين دوستهاي زنش زنگ ميزنه ولي هيچكدومشون حرف خانم خونه رو تاييد نميكنن!
    يه شب آقاي خونه تا صبح برنميگرده خونه. صبح وقتي مياد به زنش ميگه كه ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مذكر) بمونه...
    خانم خونه بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين دوستهاي شوهرش زنگ ميزنه : ۱۵ تاشون تاييد ميكنن كه آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده! ۵ تاي ديگه حتي ميگن كه آقا هنوزم خونه اونا پيش اوناست !!!
    نتيجه اخلاقي: يادتون باشه كه مردها دوستهاي بهتري هستند !


    • درس ششم :
    چهار تا دوست كه ۳۰ سال بود همديگه رو نديده بودند توي يه مهموني همديگه رو مي بينن و شروع مي كنن در مورد زندگي هاشون براي همديگه تعريف كنن....
    بعد از مدتي يكي از اونا بلند ميشه ميره دستشويي. سه تاي ديگه صحبت رو مي كشونن به تعريف از فرزندانشون :
    اولي: پسر من باعث افتخار و خوشحالي منه. اون توي يه كار عالي وارد شد و خيلي سريع پيشرفت كرد.
    پسرم درس اقتصاد خوند و توي يه شركت بزرگ استخدام شد و پله هاي ترقي رو سريع بالا رفت و حالا شده معاون رئيس و اونقدر پولدار شده كه حتي براي تولد بهترين دوستش يه مرسدس بنز بهش هديه داد !
    دومي: جالبه. پسر من هم مايه افتخار و سرفرازي منه. توي يه شركت هواپيمايي مشغول به كار شد و بعد دوره خلباني گذروند و سهامدار شركت شد و الان اكثر سهام اون شركت رو تصاحب كرده... پسرم اونقدر پولدار شد كه براي تولد صميميترين دوستش يه هواپيماي خصوصي بهش هديه داد !!!
    سومي: خيلي خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده ...
    اون توي بهترين دانشگاههاي جهان درس خوند و يه مهندس فوق العاده شد. الان يه شركت ساختماني بزرگ براي خودش تاسيس كرده و ميليونر شده.. پسرم اونقدر وضعش خوبه كه براي تولد بهترين دوستش يه ويلاي ۳۰۰۰ متري بهش هديه داد!
    هر سه تا دوست داشتند به همديگه تبريك مي گفتند كه دوست چهارم برگشت سر ميز و پرسيد اين تبريكات به خاطر چيه؟!
    سه تاي ديگه گفتند: ما در مورد پسرهامون كه باعث غرور و سربلندي ما شدن صحبت كرديم راستي تو در مورد فرزندت چي داري تعريف كني؟!
    چهارمي گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توي يه كلوپ مخصوص كار ميكنه!
    سه تاي ديگه گفتند: اوه مايه خجالته چه افتضاحي !!!
    دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضي نيستم. اون دختر منه و من دوستش دارم... در ضمن زندگي بدي هم نداره.
    اتفاقا همين دو هفته پيش به مناسبت تولدش از سه تا از صميمي ترين دوست پسراش يه مرسدس بنز و يه هواپيماي خصوصي و يه ويلاي ۳۰۰۰ متري هديه گرفت !!!
    نتيجه اخلاقي: هيچوقت به چيزي كه كاملا در موردش مطمئن نيستي افتخار نكن !!!


    • درس هفتم :
    توي اتاق رختكن كلوپ گلف ، وقتي همه آقايون جمع بودند يهو يه موبايل روي يه نيمكت شروع ميكنه به زنگ زدن.
    مردي كه نزديك موبايل نشسته بود دكمه اسپيكر موبايل رو فشار ميده و شروع مي كنه به صحبت.
    بقيه آقايون هم مشغول گوش كردن به اين مكالمه ميشن ...
    مرد: الو؟
    صداي زن اونطرف خط: الو سلام عزيزم. تو هنوز توي كلوپ هستي؟
    مرد: آره !
    زن: من توي فروشگاه بزرگ هستم
    اينجا يه كت چرمي خوشگل ديدم كه فقط ۱۰۰۰ دلاره! اشكالي نداره اگه بخرمش؟
    مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داري اشكالي نداره!
    زن: من يه سري هم به نمايشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهاي جديد ۲۰۰۶ رو ديدم... يكيشون خيلي قشنگ بود قيمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !
    مرد: باشه. ولي با اين قيمت سعي كن ماشين رو با تمام امكانات جانبي بخري !
    زن: عاليه. اوه يه چيز ديگه اون خونه اي رو كه قبلا ميخواستيم بخريم دوباره توي بنگاه گذاشتن براي فروش. ميگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
    مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولي سعي كن ۹۰۰۰۰۰ دلار بيشتر ندي !!!
    زن: خيلي خوبه. بعدا مي بينمت عزيزم.. خداحافظ
    مرد: خداحافظ
    بعدش مرد يه نگاهي به آقايوني كه با حسرت نگاهش ميكردن ميندازه و ميگه: كسي نميدونه كه اين موبايل مال كيه ؟!
    نتيجه اخلاقي: هيچوقت موبايلتونو جايي جا نذارين !!!


    • درس هشتم :
    يه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سي و پنجمين سالگرد ازدواجشون رفته بودند بيرون كه يه جشن كوچيك دو نفره بگيرن.
    وقتي توي پارك زير يه درخت نشسته بودند يهو يه فرشته كوچيك خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: چون شما هميشه يه زوج فوق العاده بودين و تمام مدت به همديگه وفادار بودين من براي هر كدوم از شما يه دونه آرزو برآورده ميكنم!
    زن از خوشحالي پريد بالا و گفت:
    ! چه عالي! من ميخوام همراه شوهرم به يه سفر دور دنيا بريم
    فرشته چوب جادوييش رو تكون داد و پوف! دو تا بليط درجه اول براي بهترين تور مسافرتي دور دنيا توي دستهاي زن ظاهر شد !
    حالا نوبت شوهر بود كه آرزو كنه .
    مرد چند لحظه فكر كرد و گفت:
    … اين خيلي رمانتيكه ولي چنين بخت و شانسي فقط يه بار توي زندگي آدم پيش مياد
    ! بنابراين خيلي متاسفم عزيزم آرزوي من اينه كه يه همسري داشته باشم كه ۳۰ سال از من كوچيكتر باشه
    زن و فرشته جا خوردند و خيلي دلخور شدند. ولي آرزو آرزوئه و بايد برآورده بشه.
    فرشته چوب جادوييش رو تكون داد و پوف! مرد ۹۰ سالش شد !!!
    نتيجه اخلاقي: مردها ممكنه زرنگ و بدجنس باشند ، ولي فرشته ها زن هستند !!!


    • درس نهم :
    يه مرد ۸۰ ساله ميره براي چك آپ. دكتر ازش در مورد وضعيت فعليش مي پرسه و پيرمرد با غرور جواب ميده:
    هيچوقت به اين خوبي نبودم. تازگيا با يه دختر ۲۵ ساله ازدواج كردم و حالا باردار شده و كم كم داره موقع زايمانش ميرسه
    نظرت چيه دكتر؟!
    دكتر چند لحظه فكر ميكنه و ميگه: خب بذار يه داستان برات تعريف كنم. من يه نفر رو مي شناسم كه شكارچي ماهريه.
    اون هيچوقت تابستونا رو براي شكار كردن از دست نميده.. يه روز كه مي خواسته بره شكار از بس عجله داشته اشتباهي چترش رو به جاي تفنگش بر ميداره و ميره توي جنگل!
    همينطور كه ميرفته جلو يهو از پشت درختها يه پلنگ وحشي ظاهر ميشه و مياد به طرفش شكارچي چتر رو مي گيره به طرف پلنگ و نشونه مي گيره و ….. بنگ! پلنگ كشته ميشه و ميفته روي زمين!!!
    پيرمرد با حيرت ميگه: اين امكان نداره! حتما يه نفر ديگه پلنگ رو با تير زده!
    دكتر يه لبخند ميزنه و ميگه: دقيقا منظور منم همين بود !!!
    نتيجه اخلاقي: هيچوقت در مورد چيزي كه مطمئن نيستي نتيجه كار خودته ادعا نداشته نباش

**********************************************************

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

  • دانشجويي پس از اينكه در درس منطق نمره نياورد به استادش گفت: قربان، شما واقعا چيزي در مورد موضوع اين درس مي دانيد؟
    استاد جواب داد: بله حتما. در غير اينصورت نميتوانستم يك استاد باشم. دانشجو ادامه داد: بسيار خوب، من مايلم از شما يك سوال بپرسم ،اگر جواب صحيح داديد من نمره ام را قبول ميكنم در غير اينصورت از شما ميخواهم به من نمره كامل اين درس را بدهيد.
    استاد قبول كرد و دانشجو پرسيد: آن چيست كه قانوني است ولي منطقي نيست، منطقي است ولي قانوني نيست و نه قانوني است و نه منطقي؟
    استاد پس از تاملي طولاني نتوانست جواب بدهد و مجبور شد نمره كامل درس را به آن دانشجو بدهد.
    بعد از مدتي استاد با بهترين شاگردش تماس گرفت و همان سوال را پرسيد. و شاگردش بلافاصله جواب داد:
    قربان شما 63 سال داريد و با يك خانم 35 ساله ازدواج كرديد كه البته قانوني است ولي منطقي نيست.
    همسر شما يك معشوقه 25 ساله دارد كه منطقي است ولي قانوني نيست.واين حقيقت كه شما به معشوقه همسرتان نمره كامل داديد در صورتيكه بايد آن درس را رد ميشد نه قانوني است و نه منطقي
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

  •  تصميم قاطع مديريتي

  • روزي مدير يكي از شركتهاي بزرگ در حاليكه به سمت دفتر كارش مي رفت چشمش به جواني افتاد كه در كنار ديوار ايستاده بود و به اطراف خود نگاه ميكرد.
  • جلو رفت و از او پرسيد: «شما ماهانه چقدر حقوق دريافت مي كني؟»
  • جوان با تعجب جواب داد: «ماهي 2000 دلار.»
  • مدير با نگاهي آشفته دست به جيب شد و از كيف پول خود 6000 دلار را در آورده و به جوان داد و به او گفت: «اين حقوق سه ماه تو، برو و ديگر اينجا پيدايت نشود، ما به كارمندان خود حقوق مي دهيم كه كار كنند نه اينكه يكجا بايستند و بيكار به اطراف نگاه كنند.»
  • جوان با خوشحالي از جا جهيد و به سرعت دور شد. مدير از كارمند ديگري كه در نزديكيش بود پرسيد: «آن جوان كارمند كدام قسمت بود؟»
  • كارمند با تعجب از رفتار مدير خود به او جواب داد: «او پيك پيتزا فروشي بود كه براي كاركنان پيتزا آورده بود.»
  • شرح حكايت
  • برخي از مديران حتي كاركنان خود را در طول دوره مديريت خود نديده و آنها را نمي شناسند. ولي در برخي از مواقع تصميمات خيلي مهمي را در باره آنها گرفته و اجرا مي كنند.
 
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

 
  • راهکار مدیریتي
  • مدير و 10 نفر از كاركنانش از طناب بالگردي كه در صدد نجات آنها بود، آويزان بودند. طناب آنقدر محكم نبود كه بتواند وزن هر يازده نفر را تحمل كند. كمك خلبان با بلندگوي دستي از آنها خواست كه يك نفرشان داوطلب شود و طناب را رها كند. البته، داوطلب شدن همانا و سقوط به ته دره همان و به ظاهر كسي حاضر نبود داوطلب شود. دراين هنگام، مدير گفت كه حاضر است طناب را رها كند ولي دلش مي خواهد براي آخرين بار براي كاركنان سخنراني كند.
  • او گفت: چون كاركنان حاضرند براي سازمان دست به هر كاري بزنند و چون كاركنان خانواده خود را دوست دارند و درمورد هزينه هاي افراد خانواده هيچ گله و شكايتي ندارند و بدون هيچ گونه چشمداشتي پس از خاتمه ساعت كار در اداره مي مانند من براي نجات جان آنان طناب را رها خواهم كرد!
  • به محض تمام شدن سخنان مشوقانه و تحسين برانگيز مدير، كاركنان كه به وجد آمده بودند شروع كردند به دست زدن و ابراز سپاسگزاري از مدير!!
 
 
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • مصاحبه شغلي
  • در پايان مصاحبه شغلي براي استخدام در شركتي، مدير منابع انساني شركت از مهندس جوان صفر كيلومتر ام آي تي پرسيد: «و براي شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چيست؟»
  • مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اينكه چه مزايايي داده شود.»
  • مدير منابع انساني گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطيلي، 14 روز تعطيلي با حقوق، بيمه كامل درماني و حقوق بازنشستگي ويژه و خودروي شيك و مدل بالاي در اختيار چيست؟»
  • مهندس جوان از جا پريد و با تعجب پرسيد: «شوخي مي كنيد؟
  • مدير منابع انساني گفت: «بله، اما اول تو شروع كردي.
 
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
 
  • كارمند تازه وارد
  • مردي به استخدام يك شركت بزرگ چندمليتي درآمد. در اولين روز كار خود، با كافه تريا تماس گرفت و فرياد زد: «يك فنجان قهوه براي من بياوريد.»
  • صدايي از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلي را اشتباه گرفته اي. مي داني تو با كي داري حرف مي زني؟»
  • كارمند تازه وارد گفت: «نه»
  • صداي آن طرف گفت: «من مدير اجرايي شركت هستم، احمق.»
  • مرد تازه وارد با لحني حق به جانب گفت: «و تو ميداني با كي حرف ميزني، بيچاره.»
  • مدير اجرايي گفت: «نه»
  • كارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سريع گوشي را گذاشت.
 
 
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • زندگي پس از مرگ
  • رئيس: شما به زندگي پس از مرگ اعتقاد داريد؟
  • كارمند: بله!
  • رئيس: خوب است. چون وقتي صبح امروز براي شركت در مراسم تشييع جنازه پدربزرگتان اداره را ترك كرديد، او به اينجا آمد و گفت كه مي خواهد شما را ببيند.

**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  •  چهار تا مهندس برق، مکانيک، شيمي و کامپيوتر با يه ماشين در حال مسافرت بودن که يهو ماشين خراب ميشه. خاموش ميکنه و ديگه هر چي استارت ميزنن روشن نميشه. ميگن آخه يعني چي شده؟!
    مهندس برقه ميگه: احتمالاً مشکل از مدارها و اتصالاتو سيم کشي هاشه. يکي از اينا يه ايرادي پيدا کرده.
    مهندس مکانيکه ميگه: نه بابا، مشکل از ميل لنگ يا پيستوناشه که بخاطر کار زياد انحراف پيدا کرده.
    مهندس شيميه ميگه: نه، ايراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان کنندگيشو از دست داده.
    در اينجا ميبينن مهندس کامپيوتره ساکته و هيچ چي نميگه. بهش ميگن: تو چي ميگي؟ مشکل از کجاست؟ چيکارش کنيم درست شه؟
    مهندس کامپيوتره يه فکري مي کنه و ميگه: نميدونم، ولي بنظرم پياده شيم، سوار شيم شايد درست شده باشه  
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • غضنفر ميره حموم، آب جوش بوده با نعلبكي دوش ميگيره.
  •     
  •     غضنفر رو داشتن به جرم قتل زنش محاكمه ميكردن، دادستان ميگه: سنگدل‌تو وقتي داشتي زنت رو ميكشتي، نداي وجدانت رو نشنيدي؟
  •  
  • غضنفر ميگه: نه والله! بس كه اين زنيكه جيغ و داد ميكرد مگه ميذاشت ما چيزي بشنويم؟!!
  •  
  •  
  • يارو داشته پسرشو در مورد ازدواج نصيحت مي كرده، مي گه: پسرم خواستي زن بگيري، برو از فاميل زن بگير.. ببين تو همين دور وبر خودمون، داييت رفته زن داييت رو گرفته... عموت رفته زن عموت رو گرفته... حتي خود من، اومدم مادرت رو گرفتم!
  •  
  • غضنفر صبح از خواب بلند ميشه ميبينه هوا خيلي خوبه. زنگ ميزنه هواشناسي تشكر مي كنه.
  •  
  • هواپيما داشته سقوط ميکرده همه جيغ ميزدن به جز غضنفر . ازش مي پرسن چرا توساکتي؟ ميگه: ماله بابام که نيست بذار سقوط کنه.
  •  
  • به غضنفر ميگن روزي چند ساعت کار ميکني؟ ميگه 25 ساعت. ميگن مگه ميشه؟ ميگه صبح ها يک ساعت زودتر بلند مي شم.

  • غضنفر ميخواسته بچش رو نصيحت کنه! ميگه چند سالته؟ ميگه 16 سال ميگه : خاک بر سرت الان هم سن سالات 30 سالشونه .

  • یارو ميره به دوستاش مي گه يه زن گرفتم سفيده... توپوله. خوشگله. کوفتتون بشه!
  • غضنفر رو داشتن ميبردن اتاق عمل، ازش ميپرسن: همراه داري؟ ميگه: آره، خاموشش كردم!!!

  • یارو اسم بچه اش رو ميزاره «اس ام اس» ميگن: اين چه اسميه؟ ميگه: مگه چيه؟ از پيام که با کلاس‌تره.

**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • 5تلاش بيهوده در زندگي :
  •  1_ گدايي در اصفهان
  •  2_مطربي در قم
  • 3_ شالي کاري در قزوين
  • 4_انسان شناسي در اردبيل
  •   5_ تشخيص هويت در رشت .

  • به غضنفر ميگن : چرا صورتت قرمزه؟
  •  ميگه چش خورده ميگن : يعني چشت زدن ؟ ميگه :نه چشه شلوار .


  • خواننده تو عروسي ميگه: خانوما، آقايون، دستا بالا، مي‌خواهيم بريم بندر! غضنفر داد ميزنه: كجا؟ ما تا شام نخوريم هيچ‌جا نميريم .


  • به غضنفر ميگن از قفل فرمونت راضي هستي ؟ ميگه: آره فقط سر پيچ اذيت مي کنه .
  • غضنفر بعد از 2 سال سربازي، كارتش رو مي‌گيره، يه نگاهي بهش مي‌كنه و ميگه: اي بابا، اينو كه دارم، گواهينامه ميخوام.


  • به غضنفر ميگن اگه تو دريا کوسه بکنه دنبالت چکار مي کني؟؟ ميگه ميرم بالاي درخت!! ميگن آخه اونجا که درخت نيست... داد ميزنه ميگه: مجبورم... مي فهمي؟؟ مجبورم . امام جمعه اردبيل گفت :وقتي آب ميخوريد سه تا بسم الله بگيد چون تو آب 3 تا جن وجود داره 1 اوکسيجن 2 تا هيدروجن .

**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • ماجراي عكاسباشي و پدر اجارهاي:
    زن و شوهر جواني که بچه دار نمي شدند براي يافتن چاره به يکي از بهترين پزشکان متخصص مراجعه کردند.
    پس از معاينات و آزمايش هاي مربوطه، پزشک نظر داد که متاسفانه مشکل از مرد ميباشد و تنها راه حل ممکن، بهره برداري از خدمات «پدر جايگزين» است.
    زن: منظورتان از پدر جايگزين چيست؟
    پزشک: مردي که با دقت انتخاب مي شود تا نقش شوهر را اجرا و به بارداري خانم کمک کند.
    زن ترديد نشان داد لکن شوهرش بچه مي خواست و او را راضي کرد تا راه حل را بعنوان تجويز پزشک بپذيرد.
    چند روز بعد جواني را يافتند تا زمانيکه شوهر در خانه نباشد براي انجام وظيفه مراجعه کند.
    روز موعود فرا رسيد، لکن همسايه نيز عکاسي را براي گرفتن عکس از نوزاد خود خبر کرده و منتظر او بودند.
    از بد حادثه عکاس آدرس را اشتباهي رفته و به خانه زوج جوان رسيد و در زد. زن در را باز کرد.
    -          سلام، براي موضوع بچه آمدم.
    -          سلام، بفرمائيد. مشروب ميل داريد؟
    -         نه، متشکرم. الکل با کار من سازگاري نداره. علاوه بر اون ميخوام هرچه زودتر شروع کنم.
    -         باشه! بريم اتاق خواب؟
    -         حرفي نيست، هرچند که سالن مناسب تر است؛ دو تا روي فرش، دوتا رو مبل و يکي هم تو حياط.
    -         چند تا؟
    -         حداقل پنج تا. البته اگر بيشتر خواستيد حرفي نيست.
    عکاس در حاليکه آلبومي را از کيف خود بيرون مي آورد، ادامه داد:
    -         مايلم نمونه کارم را نشونتون بدم. روشي را بکار مي برم که مشتريام خيلي دوست دارن.. مثلاً ببينيد اين بچه چقدر زيباست. اينکار رو تو يک پارک کردم.. وسط روز بود و مردم جمع شدن تماشا کنن. اون خانم خيلي پر توقع بود و مرتباً بهانه مي گرفت. در نهايت مجبور شدم از دو تا از دوستام کمک بگيرم. علاوه بر اون يه بچه گربه هم اونجا بود و دم و دستگاه رو گاز مي گرفت.
    زن بيچاره حيرت زده به سخنان گوش مي کرد.
    -         حالا اين دوقلوها را نگاه کنين. اينبار خودي نشان دادم. مامانه همکاري تاپي کرد وظرف پنچ دقيقه کارمون رو تموم کرديم. رسيدم و با دو تا تق تق همه چيز روبراه شد و اين دوقلوهائي که مي بينيد.
    حيرت زن به نوعي سرگيجه تبديل شده بود و عکاس اينگونه ادامه مي داد:
    -          در مورد اين بچه کار سخت تر بود. مامانش عصبي شده بود. بهش گفتم شما آروم باشيد تا من کار خودمو بکنم. روشو برگردوند و همه چي بخوبي و خوشي پايان يافت.
    چيزي نمونده بود که زن بيچاره از حال برود. طرف آلبوم را جمع کرده و گفت:
    -         شروع کنيم؟
    -         هر وقت شما بگين!
    -         عاليه! ميرم سه پايه رو بيارم.
    -         سه پايه؟ براي چي؟ -         آخه وسيله کار خيلي بزرگه. نمي تونم تو دست بگيرمش و بايستي بذارمش رو سه پايه و ... خانم.... خانووووووم.... کجا ميري؟ چرا فرار ميکني؟ پس بچه چي شد؟

  • ***********************************************************
  • یک روز آفتابی، خرگوشی خارج از لانه خود به جدیت هرچه تمام در حال تایپ بود. در همین حین، یک روباه او را دید.
    روباه: خرگوش داری چیکار می کنی؟
    خرگوش: دارم پایان نامه می نویسم..
    روباه: جالبه، حالا موضوع پایان نامت چی هست؟
    خرگوش: من در مورد ایکه یک خرگوش چطور می تونه یک روباه رو بخوره، دارم مطلب می نویسم.
    روباه: احمقانه است، هر کسی می دونه که خرگوش ها، روباه نمی خورند.
    خرگوش: مطمئن باش که می تونند، من می تونم این رو بهت ثابت کنم، دنبال من بیا.
    خرگوش و روباه با هم داخل لانه خرگوش شدند و بعد از مدتی خرگوش به تنهایی از لانه خارج شد و بشدت به نوشتن خود ادامه داد.
    در همین حال، گرگی از آنجا رد می شد.
    گرگ: خرگوش این چیه داری می نویسی؟
    خرگوش: من دارم روی پایان نامم که یک خرگوش چطور می تونه یک گرگ رو بخوره، کار می کنم.
    گرگ: تو که تصمیم نداری این مزخرفات رو چاپ کنی؟
    خرگوش: مساله ای نیست، می خواهی بهت ثابت کنم؟
    بعد گرگ و خرگوش وارد لانه خرگوش شدند.
    خرگوش پس از مدتی به تنهایی برگشت و به کار خود ادامه داد.
    در لانه خرگوش، در یک گوشه موها و استخوان های روباه و در گوشه ای دیگر موها و استخوان های گرگ ریخته بود.
    در گوشه دیگر لانه، شیر قوی هیکلی در حال تمیز کردن دهان خود بود.ـ

    نتیجه
    هیچ مهم نیست که موضوع پایان نامه شما چه باشد
    هیچ مهم نیست که شما اطلاعات بدرد بخوری در مورد پایان نامه تان داشته باشید
    آن چیزی که مهم است این است که استاد راهنمای شما کیست؟!!!!
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • آرزوهاي عجيب
       و غريب يك بنده خدا
      
      
      
       يك بنده خدايي، كنار اقيانوس   قدم ميزد و زير لب، دعايي را هم
       زمزمه ميكرد. نگاهى به آسمان آبى و   درياى لاجوردين و ساحل
       طلايى انداخت و گفت :   - خدايا ! ميشود تنها آرزوى مرا
       بر آورده كنى ؟   ناگاه، ابرى سياه، آسمان را
       پوشاند و رعد و برقى در گرفت و در   هياهوى رعد و برق، صدايى از عرش
       اعلى بگوش رسيد   كه ميگفت :
       - چه آرزويى دارى اى بنده ى   محبوب من ؟
       مرد، سرش را به آسمان بلند كرد
       و ترسان و لرزان گفت :   - اى خداى كريم ! از تو مى
       خواهم جاده اى بين كاليفرنيا و   هاوايي بسازى تا هر وقت دلم خواست
       در اين جاده   رانندگى كنم !
       از جانب خداى متعال ندا آمد كه :   - اى بنده ى من ! من ترا بخاطر
       وفادارى   ات بسيار دوست ميدارم و مى توانم
       خواهش ترا بر آورده كنم، اما، هيچ   ميدانى انجام
       تقاضاى تو چقدر دشوار است ؟ هيچ   ميدانى كه بايد فرمان دهم تا
       فرشتگانم ته ى   اقيانوس آرام را آسفالت كنند ؟
       هيچ ميدانى چقدر آهن و سيمان و   فولاد بايد مصرف شود
       ؟ من همه ى اينها را مى توانم   انجام بدهم، اما، آيا نمى توانى
       آرزوى ديگرى بكنى ؟   مرد، مدتى به فكر فرو رفت،
       آنگاه گفت :   - اى خداى من! من از كار زنان
       سر در نمى آورم ! ميشود بمن   بفهمانى كه زنان چرا ميگريند؟
       ميشود به من بفهمانى احساس درونى   شان چيست ؟ اصلا ميشود به من ياد
       بدهى كه چگونه   مى توان زنان را خوشحال كرد؟
       صدايي از جانب باريتعالو آمد كه   : اى بنده من ! آن جاده اى را كه
       خواسته اى، دو باندى باشد يا چهار   باندى ؟
**********************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
  • اولي: آقاي دكتر، من فكر مي كنم عينك لازم دارم. دومي: بله حتما! چون اين جا مغازه ساندويچ فروشي است! 
-       -------------------------------------------------------------------------------------------------------

  • يك حقيقت زندگي: هر چقدر به ديگران كمك كني چند برابر ش از جايي كه فكرشو نمكني بهت كمك ميشه ميگي نه؟ شماره حساب منو يادداشت كن……….
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • غضنفر هي نگاه به گوشيش ميكرده و ميخنديده ، بهش ميگن اس ام اس اومده ؟ ميگه آره ، ميگن چيه ؟ ميگه يكي هي اس ام اس ميده Low Battery !!!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • ديوانه اولي: من وقتي رو كله ام واميستم خون توي سرم جمع ميشه، ولي وقتي روي پاهام واميستم، خون تو پاهم جمع نمي شه، مي دوني چرا اينجوريه؟ديوانه دومي: خوب معلومه، چون پاهات مثل كله ات تو خالي نيستند!!!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • بچه از باباش مي پرسه: بابا! تو بهشت زنها از شوهراشون جدا زندگي مي كنند يا با هم هستن؟باباهه مي گه: بچه جون! اگه زنها با شوهراشون يك جا باشن كه اونجا ديگه بهشت نمي شه!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • حيف نون زنگ مي زنه ثبت احوال، مي گه: ببخشيد، اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خيلي خوبه، مي خواستم ثبت كنم
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • توي يك مهماني، يك خانمي رو مي كنه به حيف نون، مي گه: به نظر شما من چند سالمه؟ حيف نون مي گه: گفتنش يك خورده مشكله، اما يك كم كه دقيق مي شم مي بينم اصلا بهتون نمي ياد!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • حيف نون مي ره كارخانه چوب بري استخدام بشه، آقاهه مي پرسه: سابقه اي تو كار چوب بري داره؟حيف نون مي گه: من مي تونم درختاي گردو به قطر يك متر رو در مدت يك دقيقه با تبر قطع كنم!آقاهه خيلي تحت تاثير قرار مي گيره، مي گه: اين همه تجربه رو از كجا آوردي؟حيف نون مي گه: از كوير لوت!آقاهه مي گه: مرد حسابي! كوير لوت درخت گردوش كجا بود؟!حيف نون مي گه: پس فكر كردي واسه چي ديگه اونجا درخت گردو پيدا نمي شه؟!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • معلم: كي مي دونه چرا هواپيما پروانه داره؟رضا: آقا اجازه؟ براي اينكه خلبان عرق نكنه!معلم: از كجا فهميدي؟رضا: آقا اجازه؟ يه دفعه كه ما داشتيم فيلم تماشا مي كرديم، ديديم كه وقتي پروانه هواپيما از كار افتاد، خلبانه خيس عرق شد!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • يارو مي رسه به دوستش مي گه: حيف نون چي شده؟ خيلي به نظر ناراحتي؟حيف نون مي گه: آخه اين هفته بدترين هفته برام بود، شنبه طلبكاره اومد در خونمون، يكشنبه ماشينم رو دزديدند، دوشنبه خونه مون آتيش گرفت، سه شنبه سكته ناقص كردم، چهارشنبه بابام فوت كرد، پنج شنبه زنم گم شد و از همه بدتر جمعه… زنم پيدا شد!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • يارو ميره ته استخر تا مياد بالا مي گه : كاشي كاره عجب نفسي داشته !!!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • غضنفر تو جاده داشته رانندگي مي كرده ، يهو ميبينه يه كاميون داره از روبروش مياد،ميزنه رو ترمز ميبينه ترمزش نمي گيره .رفيقشو صدا مي كنه مي گه : اصغر اصغر پاشو تصادفو ببين .
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • حيف نون رفته بوده تئاتر، دوستش ازش مي پرسه: چطور بود؟حيف نون ميگه: خوب بود، ولي آخرش رو نفهميدم چي شد. قست اول كه تموم شد يك پلاكارد نشون دادن كه نوشته بود: “پرده دوم، دو سال بعد”من ديگه حوصله نداشتم دو سال صبر كنم اومدم بيرون!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • مگسه نامزدش رو مي گيره تو بغلش، ميگه: عزيزم! من تو را با هيچ گهى عوض نمي كنم!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • تو شهر حيف نون اينا براي اولين بار چرخ فلك نصب مي كنن. حيف نون به شهرداري زنگ مي زنه مي گه دستتون درد نكنه، از وقتي پنكه بزرگه رو نصب كردين هوا خيلي خنك شده!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • به حيف نون مي گن برو استخر شيرجه بزن تو آب، بعدش بيا بالا شامپو گلرنگ رو تبليغ كن… خلاصه ميره بالا و شيرجه ميزنه، ولي از بخت بد سرش مي خوره به كف استخر… بعد از يه مدت بالاخره مياد بالا، رو مي كنه به دوربين، مي گه: مي خوام سالاد درست كنم!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • حيف نون داشته براي دوستانش تعريف مي كرده: “رفته بودم جنگل، كه ناگهان يه خرس بزرگ دنبالم گذاشت، من هي مي دويدم، خرسه هم هي پشت سر من مي دويد و ليز مي خورد… من هي مي دويدم، خرسه هم هي پشت سر من مي دويد و ليز مي خورد…”دوستاش مي گن: “حالا خوبه تا اينجا رسيدي خودت رو خراب نكردي!”حيف نون مي گه: “پس فكر كرديد براي چي خرسه ليز مي خورد؟”
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • مردي مي ره پيش كشيش تا اعتراف كنه. مي گه: من در زمان جنگ جهاني دوم به يك مرد در خانه خودم پناه دادم.كشيش مي گه: خوب اين كه گناه نيست!مرد مي گه: ولي من بهش گفتم براي هر يك هفته اي كه در خانه من بمونه بايد ۵ دلار بپردازه.كشيش مي گه: درسته كه كارت خوب نبوده، ولي تو با نيت خوبي اين كار رو انجام دادي.مرد مي گه: اوه! متشكرم! خيالم راحت شد. فقط يه سوال ديگه…كشيش مي گه: بگو فرزندم.مرد مي گه: آيا بايد بهش بگم كه جنگ تموم شده؟
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • حيف نون مي ره كتابخونه، داد مي زنه يه ساندويچ بدين با سس اضافه.آقاهه بهش مي گه: آقا! اينجا كتابخونه هست.حيف نون مي گه: ببخشيد… بعد يواش در گوش آقاهه مي گه: يه ساندويچ بدين با سس اضافه!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • شعبده بازي روي صحنه هنر نمايي مي كرد كه ناگهان گفت: حالا يك خانم بيايد روي صحنه تا من كاري كنم كه غيب شود!مردي از ميان جمعيت برخاست و گفت: آقاي شعبده باز! چند لحظه صبر كن تا من بروم مادر زنم را بياورم!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم كه آنها را به طور مساوي با جواد تقسيم كني، چند تا به او مي دهي؟احمد: سه تا!مادر: ببينم! مگر تو حساب كردن بلد نيستي؟احمد: چرا مامان من بلدم، ولي جواد كه بلد نيست!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • به حيف نون گفتن واسه زلزله بم چه كمكى كردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالي بود، ايشالا زلزله بعدي!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • احمد: مامان! اجازه مي دهي بروم با اكبر بازي كنم؟مادر: نه پسرم، اكبر بچه خوبي نيست. آدم بايد هميشه با دوست بهتر از خودش بازي كند.احمد: پس اجازه بدهيد اكبر بيايد با من بازي كند!
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------


  •  "روز دوشنبه، حدود ساعت 7 غروب، ستاره دنباله دار هالي ديده خواهد شد. نظر به اينکه چنين پديده اي هر 78 سال يکبار تکرار مي شود، به همه کارگران ابلاغ کنيد که قبل از ساعت 7، با بسر داشتن کلاه ايمني، در حياط کارخانه حضور يابند تا توضيحات لازم داده شود. در صورت بارندگي مشاهده هالي با چشم عريان (غير مسلح) ممکن نيست وبهمين خاطرکارگران را به سالن نهارخوري هدايت کنيد تا از طريق نمايش فيلم با اين پديده شگفت آشنا شوند".


     
    معاون خطاب به مدير توليد :

    "بنا بدستور جناب آقاي رييس، ستاره دنباله دار هالو روز دوشنبه بالاي کارخانه طلوع خواهد کرد. در صورت ريزش باران، کليه کارگران را با کلاه ايمني به سالن نهار خوري ببريد تا فيلم مستندي را درباره اين نمايش عجيب که هر 78 سال يکبار در برابر چشمان عريان اتفاق مي افتد، تماشا کنند".

    مدير توليد خطاب به ناظر:

    "بنا بدرخواست آقاي معاون، قرار است يک آدم 78 ساله هالو با کلاه ايمني و بدن عريان در نهارخوري کارخانه فيلم مستندي درباره امنيت در روزهاي باراني نمايش دهد".

    ناظر خطاب به سرکارگر حيف نون:

    "همه کارگران بايستي روز دوشنبه ساعت 7 لخت و عريان در حياط کارخانه جمع شوند و به آهنگ بارون بارونه گوش کنن".

    سرکارگر  خطاب به کارگران:

    "آقاي رييس روز دوشنبه 78 سالش ميشود و قرار است در حياط کارخانه و سالن نهار خوري بزن و بکوب راه بيفته و گروه هالو پشمالو برنامه اجرا کنه.هرکس مايل بود ميتونه برهنه بياد ولي کلاه ايمني لازمه "

  •  -------------------------------------------------------------------------------------------------
  •    از بچه  مي پرسن وقتي مي ري سر يخچال چي مي خوري؟ مي گه: کتک
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------   
  • واسه اش مهمون مياد به مهمونش ميگه آقا مرغ هستا بگم تخم کنه
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  •  یارو  يه خوشه انگوربرد خونه  و به زن و بچه هاش هركدام يه دونه داد. بچه هاش گفتند: بابا جان چرا يه دونه؟ مرد جواب داد: عزيزانم ! بقيه ش هم همين مزه رو مي ده
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • یارو براي بچه اش اسمارتيز مي خره، روش مي نويسه هر 8 ساعت يکي
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • یارو داشته رو خودش آب يخ ميريخته ، ميگن چرا اينجوري ميكني؟ ميگه مي خوام سرما بخورم. ميگن چرا؟ ميگه اخه يه پنيسلين دارم داره تاريخش ميگذره
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • یارو صبح از خواب پا ميشه به زنش ميگه : خانوم دوتا تخم مرغ بپز من ميرم بالا پشت بوم اين آنتنو درست کنم. ميره بالا پشتبوم پاش ليز ميخوره ميافته پايين. وسط راه که داشته ميافتاده داد ميزنه: خانوم يکي بپز ... يکي بپز
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • يه یارو رو به جرم قتل زن و مادر زنش داشتن محاكمه مي‌كردن!قاضي بهش مي‌گه: شما مظنون به قتل همسرتون توسط ضربات چكش هستيد! يهو يكي از افراد بسيار عزيز و محترم جامعه از پشت دادگاه داد مي‌زنه: اي كثافت بي شرف!دوباره قاضي مي‌گه: در ضمن شما مظنون به قتل مادر زن جانتان با ضربات چكش هم هستيد!دوباره اون فرد محترم مي‌گه: اي بچه فلانه كثيف خارفلان مادربهمان!قاضيه اين دفعه ديگه عصباني مي‌شه و مي‌گه: آقاي فرد محترم جامعه، مي‌دونم كه به خاطر اين بي رحمي و جنايت چقدر از اين آقا بدتون مياد، اما اگه يك بار ديگه از اين حرفاي ركيك بزنين ناچار مي‌شم كه از دادگاه اخراجتون كنم!فرد محترم مي‌گه: مساله اين نيست كه ازش بدم مياد، مشكل اينه كه من 15 ساله‌ كه همسايه‌ي اينام و در طي اين 15 سال هر وقت خواستم ازش چكش قرض بگيرم گفته كه ما چكش نداريم
  •  --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • يه شخصي از خيابون رد ميشده ، ميبينه يه بچه یارو نشسته كنار خيابون گريه ميكنه. جلو ميره و ميگه چي شده عزيزم ، پسر بچه ميگه سكه ۲۵ توماني ام را گم كرده ام. مرد ميگه اينكه گريه نداره بيا اين۲۵ توماني مال تو! بچه باز هم به گريه كردن ادامه ميده مرد ميپرسه ديگه چيه ؟ بچه ميگه اگه اون سكه را گم نكرده بودم الان ۵۰ تومن پول داشتم!

  •  --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • یارو  قله اورست رو فتح كرد.بهش ميگن انگيزه ات چي بود؟؟ ميگه خدا لعنت كنه كسي رو كه گفت اون بالا نذري ميدن ...
 
  •  --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • خبري تاسف بار به دستمون رسيد که : دو تا نفر  شيرجه ميزنن تو آب ميگن هر کس زودتر سرش از آب اومد بيرون بايد شام بده هنوز جسد هيچکدومشون رو پيدا نکردن
  • --------------------------------------------------------------------------------------------------------------
  • یارو  نذر مي کنه اگه دانشگاه قبول بشه مادرشو پياده بفرسته کربلا

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
**********************************************************
  • نقل است که ناصرالدين شاه وقتي به اولين سفر اروپايي خود رفت در کاخ ورساي و توسط پادشاه فرانسه- يکي از همين لويي هايي که امروز تبديل به ميز و صندلي شده اند- از او پذيرايي شد، بعد از مراسم شام، اعليحضرت سلطان صاحب قران به قضاي حاجتش نياز اوفتاد و با راهنمايي يکي از نوکرها به سمت يکي از توالت هاي کاخ ورساي هدايت شد. سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشويي هرچه جستجو کرد چيزي شبيه به “موال” هاي سنتي خودمان پيدا نکرد و در عوض کاسه اي ديد بزرگ که معلوم نبود به چه کار مي آيد، غرورش اجازه نمي داد که از نوکر فرانسوي بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمين پهن کرد و همان جا….!حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالي متعفن؛ اين بار با فراغ خاطر نگاهي به اطراف انداخت و پنجره اي ديد گشوده بر بالاي ديوار و نزديک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه ي دستمال را با محتويات ملوکانه اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از اين که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پيدا کند، به سوي پنجره ي گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنه ي جنايت دور کرده باشد. گويا نشانه گيري ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به ديوار باز مي شود و محتويات آن به در و ديوار و سقف مي پاشد. وضع از اول هم دشوارتر مي شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زير پا مي گذارد، از دستشويي بيرون مي رود و به نوکري که آن پشت در انتظار بود کيسه اي پول طلا نشان مي دهد و مي گويد اين را به تو مي دهم اگر اين کثافت کاري که کرده ام رفع و رجوع کني. مي گويند نوکر فرانسوي در جواب ايشان تعظيم مي کند و مي گويد من دو برابر اين سکه ها به اعيلحضرت پادشاه تقديم خواهم کرد اگر بگويند با چه ترفندي توانسته اند روي سقف برينند
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
**********************************************************
  • مرده شوئي اتوماتيک
  •   شست و شوي اموات ،از سال آينده در اصفهان مكانيزه مي شود، کيهان
  • اصفهان- خبرنگار كيهان:با فتواي مراجع ديني براي اولين بار در كشور، شست وشوي و تغسيل اموات در اصفهان به صورت مكانيزه انجام خواهد شد.
  • مهندس «محسن رنجبر» مديرعامل آرامستان باغ رضوان شهرداري اصفهان با اعلام اين خبر و با بيان اينكه غسالي يكي از مشكل ترين شغل هاست گفت: با كسب اجازه از مراجع ديني از سال آينده شست و شوي اتوماتيك متوفا در اين آرامستان آغاز خواهد شد.
  • وي هدف از اتوماتيك كردن شست و شوي متوفا را ..........................-
  • - -بفرمائيد!
  • - - ببخشيد از پريروز که پدر بزرگمونو آورديم اينجا هنوز شسته نشده!.......

  • - - چند سالش بودس؟
  • - - چه فرقي ميکنه آقا؟
  • - - آخه به ترتيب سن ميشوريم. اول بزرگترها.
  • - - نود و سه سالشون بوده.
  • - - پس تأخير فوت هم داشتن!
  • - - بله؟
  • - - هيچي. عرض کونم اشکالي فني پيش اومدس. خدمت همه صاحابمرده ها معروضم که تسمه پروانه ي دستگاه بريدس. تا ماشين راه نيفتد يدونه هم مرده نيميشد شست.
  • - - خب با دست بشورين مثل سابق.
  • - - اهه. ديگه چي؟ مکانيزش کرديم که با دس بشوريم؟ ايولله بابا.
  • - - پس کي درست ميشه؟
  • - - نيميدونم. فعلاً که مسئول خريدش رفتس سوريه.
  • - - مگه از سوريه ميخرين؟
  • - - نه جونم. رفتس زيارت. از اونجا که اومد ميرد منچستر ميخرد برميگردد.
  • - - چند روز طول ميکشه؟
  • - - والله ماگزيمم فوقش از منچستر که رسيد دوهفته ميکشد از تهرون بياد دفتر صنايع معادن اينجا که تحويل شهرداري بشد و مهندس بياد نصبش کوند.
  • - - مهندس هم بايد از تهران بياد؟
  • - - نه خير ديگه. مهندس از آبادان مياد. مهندس حفاريس اما خب اينجور دستگاه هارم واردس.
  • - - تکليف پدربزرگ ما چي ميشه؟
  • - - هيچي. نشسته ميموند تا دستگاه راه بيفتد.
  • - - آخه اين درست نيست.
  • - - چرا درست نيست؟ مگه وقتي زنده بود چند وقت به چند وقت ميرفت حموم؟
  • - - راه ديگه اي نداره؟
  • - - نه به امامزمون. ما اجازه نداريم با دس بشوريم. حتماً باهاس اتوماتيک باشد. البته روز اول که دستگاه خراب شد ماشين موکت شور آورديم ولي عملي نبود. ضمناً از حالا طي کنم هرشب اضافه توي سردخونه بموند اضافه چارج دارد ها.
  • - - دستگاه شما خرابه ما باهاس اضافه چارج بديم؟
  • - - ميتٌتون بيمه خرابي دستگاه دارد؟
  • - - نه. کسي چيزي به ما نگفت. ما هم حاضر نيستيم اضافه چارج سردخونه بديم.
  • - - ندين. ميٌتا با خودتون ببرين خونه. هروقت دستگاه درس شد خبرتون ميکنيم. اصلاً بگين خودش به ما زنگ بزند!
  • - - چرا مسخره ميکني؟!
  • - - مسخره نيست. جوکس. تازه ميخواستم با بابا بزرگتون يک جمله هم بسازم.
  • - - چي شد که مرده شوري مکانيزه شد؟
  • - - والله. از قزوين شروع شد... کسي جرأت نميکرد ميتٌشا دس مرده شور قزويني بدد. اينه که دستگاه سفارش دادن. دستگاه نجيبي س. اصلش مرده را پشت و رو نميکوند. تو قزوين ساختن!
  • - - چقدر طول ميده تا بشوره؟
  • - - بستگي دارد چقذه پول بدين. کم بدين با دور تند ميشورد در 2 دقيقه. دور معمولي هم داريم. خوب پول بدين با اسلوموشن ميشورد يکدفه هم ري وايند ميکوند.
  • - - چي شد که دستگاه خراب شد؟
  • - - واله يک بابابزرگ ديگه آورده بودن. اين کيسه که کشيده بود مرده را. وقت برگشت، گيره ي اهرم کيسه کش گير کرده بود به دماغ ميٌت؛ تسمه پروانه بريد!
  • - - چرا؟
  • - - ميٌت رشتي بود. دستگاه در قزوين ديزاين شدس. قزويني ها دماغشون کوفته ايس. دماغ رشتي پيش بيني نشده بود.
  • - - پس چرا تسمه پروانه اش بايد از منچستر بياد؟
  • - - نيميدونم. هروقت اين دستگاه يک واشر کوچيکم ميخواد يک هيئت  ميرد به منچستر. چند تا مأمور امنيتي هم همراشونس.
  • - - شايد براي برنامه ديگه اي ميرن.
  • - - نيميدونم. من اينجا مسئول مرده شوري مکانيزه ام. کاري به برنامه ريزي هاي اونا ندارم. اصلاً از من نشنيده بگيرين. مرگ اين ميٌتتون فراموش کنين چي گفتم.
  • - - يک دستگاه يدکي ندارين واسه وقتي اين خراب ميشه؟
  • - - مرده تونو کفن کردين چيزي به کسي نگين.
  • - - زاپاس ندارين؟
  • - - داريم. اين خودش زاپاسس. اصليه اصلاً از کار افتادس. مراجع ديني هم صلاح نميدونن دوباره راه بيفته چون با استانداردهاي مذهبي مغايرت داشت.
  • - - اينو شما نميشه يک جوري تعميرش کني؟
  • - - والله ميشد. با جوراب نايلون زنانه مي بندمش ولي خوب کار نميکوند. لنگر ميندازه. سطل آبو که خالي ميکند روي ميٌت موقع برگشتن شپلاق سطلو ميکوبد توي مغز اون مرحوم.
  • - - يا مرحومه.
  • - - نه. دستگاه زنشوريمون درست کار ميکوند. مال مردونه ايراد دارد.
  • - - نميشه از همون دستگاه ...
  • - - نه. معصيت دارد. ميٌت از همينجا صاف ميرد جهنم. بدون محاکمه و محشر.
  • - - پس هر وقت دستگاه درست شد به ما خبر بدين.
  • - - اطاعت. اما خيالتون راحت باشد. ميت شما ميرد به بهشت.
  • - - چطور؟
  • - - آخه روز اول که آوردينش، اينقذه اين دستگاه اتوماتيک سطل را توي ملاجش کوبيد که ميباس تمام گناهانش بخشوده شده باشه

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
**********************************************************


گزارش تخلف
بعدی