**** **** زندگي**************************************************************** **************

زنگ آنـشـــاء



****************************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

انشائ زير را به روش دانش آموز کلاس دوم دبستان بخوانيد

اسم : کمال

کلاس : دبستان

موزو انشا : عزدواج!

هر وقت من يک کار خوب مي کنم مامانم به من مي گويد بزرگ که شدي برايت يک زن خوب مي گيرم.

تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تايش را به من داده است.

حتمن ناسرادين شاه خيلي کارهاي خوب مي کرده که مامانش به اندازه استاديوم آزادي برايش زن گرفته بود. ولي من مؤتقدم که اصولن انسان بايد زن بگيرد تا آدم بشود ، چون بابايمان هميشه مي گويد مشکلات انسان را آدم مي کند.

در عزدواج تواهم خيلي مهم است يعني دو طرف بايد به هم بخورند. مثلن من و ساناز دختر خاله مان خيلي به هم مي خوريم.

از لهاز فکري هم دو طرف بايد به هم بخورند، ساناز چون سه سالش است هنوز فکر ندارد که به من بخورد ولي مامانم مي گويد اين ساناز از تو بيشتر هاليش مي شود.

در عزدواج سن و سال اصلن مهم نيست چه بسيار آدم هاي بزرگي بوده اند که کارشان به تلاغ کشيده شده و چه بسيار آدم هاي کوچکي که نکشيده شده. مهم اشق است !

اگر اشق باشد ديگر کسي از شوهرش سکه نمي خواهد و دايي مختار هم از زندان در مي آيد

من تا حالا کلي سکه جم کرده ام و مي خواهم همان اول قلکم را بشکنم


****************************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

 موزوع   انشا :  حیوانات


ما حيوانات را خيلي‌ دوست داريم، بابايمان هم همينطور.ما هر روز در مورد حيوانات حرف مي‌زنيم ، بابايمان هم همينطور. بابايمان هميشه وقتي‌ با ما حرف ميزند از حيوانات هم ياد مي‌کند، مثلا امروز بابايمان دوبار به ما گفت؛ توله‌سگ مگه تو مشق نداري که نشستي پاي تلوزيون؟ و هر وقت ما پول ميخواهيم ميگويد؛ کره‌خر مگه من نشستم سر گنج؟

چند روز پيشا وقتي‌ ما با مامانمان و بابايمان ميرفتيم خون عمه زهره اينا يک تاکسي داشت ميزد به پيکان بابايمان. بابايمان هم که آن روي سگش آمده بود بالا به آقاهه گفت؛ مگه کوري گوساله؟ آقاهه هم گفت: کور باباته يابو، پياده ميشم همچين ميزنمت که به خر بگي‌ زن دايي, بابايمان هم گفت: برو بينيم بابا جوجه و عين قرقي پريد پايين ولي‌ آقاهه از بابايمان خيلي‌ گنده تر بود و بابايمان را مثل سگ کتک زد. بعدش مامانمان به بابايمان گفت؛ مگه کرم داري آخه؟ خرس گنده مجبوري عين خروس جنگي بپري به مردم؟
 
ما تلوزيون را هم که خيلي‌ حيوان نشان ميدهد دوست ميداريم، البته علي‌ آقا شوهر خاله‌مان ميگويد که تلوزيون فقط شده راز بقا، قديما همش گربه و کوسه نشون ميداد. ما فکر مي‌کنيم که منظور علي‌ آقا کارتون پينوکيو باشه چون هم توش گربه‌نره داشت هم کوسه هم پينوکيو که دروغ مي‌گفت.

فاميلهاي ما هم خيلي‌ حيوانات را دوست دارند، پارسال در عروسي‌ منوچهر پسر خاله مان که رفت قاطي‌ مرغ‌ها، شوهر خاله‌مان دو تا گوسفند آورد که ما با آنها خيلي‌ بازي کرديم ولي‌ بعدش شوهر خاله‌مان همان وسط سرشان را بريد! ما اولش خيلي‌ ترسيديم ولي‌ بابايمان گفت چند تا عروسي‌ برويم عادت مي‌کنيم، البته گوسفندها هم چيزي نگفتند و گذاشتند شوهر خاله‌مان سرشان را ببرد، حتما دردشان نيامد. ما نفهميديم چطور دردشان نيامده چون يکبار در کامپيوتر داداشمان يک فيلم ديديم که دوتا آقا که هي‌ ميگفتند الله اکبر سر يک آقا رو که نمي‌گفت الله اکبر بريدند و اون آقاهه خيلي‌ دردش اومد. و ما تصميم گرفتيم که هميشه بگيم الله اکبر که يک وقت کسي‌ سر ما را نبرد.

ما نتيجه ميگيريم که خيلي‌ خوب شد که ما در ايران به دنيا آمديم تا بتونيم هر روز از اسم حيوانات که نعمت خداوند هستند استفاده کنيم و آنها را در تلوزيون ببينيم در موردشان حرف بزنيم و نميدانيم اگر در ايران به دنيا نيامد بوديم چه غلطي بايد ميکرديم

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
****************************************************************

چندي پيش دوستي تعريف مي کرد که برادر زاده دبستاني اش هيجان زده از مدرسه به خانه مي آيد ومي گويد که سر صف اعلام کرده اند که به هر کس که بهترين تحقيق را راجع به زندگي عمه عطار بکند و تا پايان هفته به مدرسه بدهد جايزه تعلق مي گيرد. همه خانواده به اصرار برادر زاده به تکاپو افتادند تا راجع به عمه عطار تحقيق کنند. اما دريغ از يک خط که در مورد خانواده پدري عطار در کتابها نوشته شده باشد و معلوم نبود آيا عطار عمه هم داشته است يا نه؟ به هر کسي که دستي در ادبيات داشت رو انداختند و همه متعجب بودند که اين ديگر چه جور مسابقه اي است ؟ باز اگر راجع به خود عطار بود يک حرفي اما عمه عطار !!؟

خلاصه آخر هفته مادر بچه تصميم مي گيرد به مدرسه برود و با مسئولين آن صحبت کند که اين چه بساطي است که راه انداخته اند و تحقيق محال از بچه ها خواسته اند.
فکر مي کنيد چه جوابي به وي دادند ؟

مدير مدرسه پاسخ مي دهد که اصلا موضوع اين مسابقه تحقيق در مورد زندگي عمه عطار نبوده بلکه تحقيق در مورد زندگي ائمه اطهار بوده است..............!!!!!!!!!!

****************************************************************
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
گزارش تخلف
بعدی